كتاب فروشي كاواك

معرفي انواع كتاب با موضوعات مختلف

معرفي كتاب تالار گرگ

۱۳ بازديد

كتاب تالار گرگ

اثر هيلاري مانتل

خريد كتاب تالار گرگ

توماس كرامول، صدراعظم هنري هشتم، كسي كه مسئول جدايي از رم و فروپاشي صومعه‌ها بود در مدت‌زمان زندگي‌اش به‌طور وسيعي مورد خشم و نفرت مردم واقع‌شده بود؛ در اين رمان اما در پوشش يك قهرمان ظاهر مي‌شود. جفري آلتون ادعا مي‌كرد او كسي است كه نخستين دولت مدرن را پايه گذراي كرده است؛ بعدها اما مورخان نقش او را در اين موضوع مورد بازبيني قراردادند و اخيراً رابرت هاتچينسون او را استالينيست فاسد خواند. او در مقايسه با كاردينال وُلزي شكسپير و يا هنري هشتم فلچر، جز يك تبهكار چيزي نيست؛ تبهكاري كه در كتاب «مردي براي تمام فصول» رابرت بولت، توماس مور را تا دم مرگ برد. مسائل مالي و حقوقي كه از اصلي‌ترين فعاليت‌هاي او بودند، چندان خلاقيت نويسندگان را برنمي‌انگيزد. در رمان‌هاي تاريخي هم كه از دهه‌ي ۱۹۸۰ تابه‌حال نوشته‌شده، به نوآوري‌هاي او به چشم فساد نگاه كرده‌اند. پرتره‌اي هم از او هست به قلم هانس هالبيِن؛ مردي با غبغب، رداي تيره‌اي بر تن و با چهره‌اي موذي كه كاغذي را مانند خنجر در دست دارد. او در اين پرتره، همان‌طور كه خودش در كتاب هيلاري مانتل مي‌گويد، شبيه به قاتل‌هاست!

در رمان تالار گرگ، هيلاري مانتل شخصيت اين ملا بنويس گوشتالو را طوري به نمايش گذاشته كه يكي از جذاب‌ترين و در نوع خود روشن‌فكرترين اشخاص زمان خود به نظر برسد. كرامول پسر يك آهنگر خشن و دائم‌الخمر بود. مانتل با انداختن نگاهي بر اندك شواهدي كه درباره‌ي سال‌هاي كودكي و جواني او موجود است، براي او دوران كودكي غمباري را متصور شده است. او پسر باهوشي بود و استعدادي خدادادي در يادگيري زبان‌هاي مختلف داشت؛ زماني كه كرامول حدود ۱۵ ساله بود (تاريخ دقيق تولد او در دسترس نيست و در رمان نيز به آن اشاره‌اي نمي‌شود) موفق شد به اروپا فرار كند. تا اينجاي داستان كه تنها ۱۶ صفحه‌ي كتاب است؛ ادامه‌ي ماجرا از سال ۱۵۲۷ و در انگلستان روايت مي‌شود. كرامول حالا «كمي بيش از چهل سال دارد» و يكي از افسران مورداطمينان كاردينال ولزي است. كرامول در ايتاليا، فرانسه و هلند تجربياتي كسب كرد كه زندگي او را شكل دادند؛ اين تجربيات در قالب چندين فلش بك روايت مي‌شود: دوراني كه سرباز بود، دوران تجارتش و يا زماني كه حسابدار بانك فلورنتين بود، زماني كه دستش به خون كسي آلوده شد و زماني كه ياد گرفت بايد آثار نقاشان ايتاليايي را تحسين كرد.

كرامول در رمان مانتل شخصيتي است كه در هر زمينه‌اي دستي دارد و در انجام هر كاري «از خانه بگير تا دادگاه و بندر و كاخ اسقف و يا حياط كاروانسرا»، صلاحيت و شايستگي لازم را داراست. او قادر است قرارداد تنظيم كند، پرنده‌هاي شكاري را تربيت كند، نقشه رسم كند، در دعواهاي خياباني ميانجي‌گري كند، خانه را بچيند و يا هيئت‌منصفه را متقاعد كند رأي خود را پس بگيرند. كرامول به چندين زبان مسلط است؛ دانا است و بذله‌گو و اهل تفكر. او هم‌چنين هيبتي مخوف دارد؛ وُلزي او را به سگ‌هاي جنگي شبيه مي‌داند. تمام اين خصوصيات از او انساني مي‌سازد كه ولزي بتواند در انحلال چند صومعه‌ي كوچك و تأسيس چند مدرسه و دانشگاه آكسفورد به‌جاي آن‌ها، روي او حساب كند. خود‌پيش‌بري تنها انگيزه‌ي كرامول نيست. خرافات و اسراف او را منزجر مي‌كنند و همين مي‌شود كه او به‌افراط و ولخرجي ديدي ماترياليستي پيدا مي‌كند. طرز فكر فئوداليستي نجيب زادگان رقيب ولزي از ديد كرامول عقب‌مانده و خارج از رده است. تغييرات ناگهاني جامعه نيز كم‌كم ديد او را نسبت به برتريت نجيب زادگي و داشتن زور بازو تغيير داد؛ از ديد او آن زمان كتاب‌ها و پول حرف اول و آخر را مي‌زنند.

در نيمه‌ي نخست رمان به سقوط ولزي از قدرت، اوضاع خانه‌ي كرامول و متصديان سياست‌هاي خانواده‌ي تودور پرداخته مي‌شود. هيلاري مانتل پيش از تأليف كتاب به‌طور وسيع مشغول به تحقيق شد و نتايج را طوري در نگارش رمانش به كاربرد تا براي خواننده بي از حد سنگين نباشد؛ مانتل در اين رمان قرن شانزدهم را بازمي‌آفريند؛ دوره‌اي كه در آن هوس گيلاس كردن در ماه آوريل و يا هوس كاهو كردن در دسامبر شوخي‌اي بيش نبود؛ دوراني كه اگر قلب با نواي دعاي يك راهب بدون مجوز به لرزه درمي‌آمد همان‌قدر گناه بود كه ابتلا به سفليس. جنگ داخلي كه سبب روي كار آمدن خاندان تودور شد هنوز هم كه هنوز است چهارستون تن سالخوردگاني كه آن زمان را به چشم ديده‌اند مي‌لرزاند. اين بخش از كتاب بر تلاش‌هاي هنري براي داشتن فرزند پسري كه وارث تاج‌وتختش باشد تمركز مي‌كند. از ديگر رويدادهاي اين بخش، ماجراي مرگ ناگهاني همسر و دختران كرامول است؛ طبيعت مخاطره‌آميز زندگي متجدد خود را در خانه‌ي كرامول نيز نشان مي‌دهد. اين صحنه‌ها را هيلاري مانتل درنهايت تأثيرگذاري و با كمترين ميزان احساسات بازآفريني كرده است. كرامول از كشيش مي‌پرسد كه آيا مي‌تواند يكي از كتاب‌هاي دخترش را با او به خاك بسپارد؟ و كشيش پاسخ مي‌دهد كه هرگز پيش‌ازاين چنين چيزي نشنيده است.

محزون و عزادار داغ همسر و دخترانش، با خود قسمتي از انجيل ممنوعه‌ي تيندِل را مي‌خواند: «حال در ايمان خود ايستادگي مي‌كند و در اميدش و در عشقش. اين سه برابرند، گرچه عشق والاتر است». مي‌داند كه ازنظر مور كلمه‌ي «عشق» اشكال ترجمه‌اي است. او اصرار دارد «محبت» برگردان صحيح است… او تو را بابت اين اشتباه و بابت سواد كم يوناني‌ات مي‌كشت حتماً. در نيمه‌ي دوم كتاب تمركز روي به قدرت رسيدن كرامول است و ماجراي ترتيب دادن عروسي پادشاه با بانو آن بولين. در اين دوره به‌تدريج مخالفان كرامول زياد و زيادتر مي‌شوند؛ كرامول اما بيشتر سخنگوي جهاني نوين است تا يك شخصيت منفي صرف. مور در اين كتاب، ملبس به ردايي نخ‌نما شده و مردي است خوش‌مشرب؛ درعين‌حال اما در بحث‌ها و موضوعاتي كه به سياست مربوط مي‌شوند بسيار نكته‌سنج است. اينجا، مور از آن مرد آرام و فداكاري كه در كتاب بولت خوانديم، بسيار دور است. علاقه‌ي او به شكنجه‌ي افراد خطاكار از او انساني منفور ساخته بود؛ حتي همسرش نيز نسبت به او محبتي در دل نداشت؛ اما اين ازخودراضي بودن و شخصيت خودستاي او كه پشت ظاهر فروتن او پنهان‌شده بود، بيش از همه سبب نفرت ديگران از او مي‌شد. خودپسندي و تعصبات بي‌جاي مور درنهايت به تباهي او مي‌انجامد و داستان او در حالي پايان مي‌يابد ك او شديداً با افكار متجدد كرامول مخالف است.

نزاع ميان كرامول و مور به لحاظ ساختار و موضوع بسيار مهم است؛ بااين‌حال اختلاف كرامول و مور تنها بخشي كوچك از درگيري‌هايي است كه فروپاشي ازدواج اول پادشاه به همراه دارد. بخش زيادي از كتاب به دادگاه‌ها و رخدادهاي مربوط به آن‌ها اختصاص داده‌شده است؛ مانتل در اين بخش‌ها تلاش كرده پيچيدگي‌هاي آن را كنار بگذارد و ماجرا را براي خواننده با قلمي قابل‌درك و تا حد امكان ساده بنويسد. مانتل به شخصيت‌هاي اصلي ماجراي طلاق پادشاه، يعني خواهران بولين، كاترين از آراگون، مَري تودور جوان و خود شخص پادشاه و هم‌چنين همسر كرامول و كاردينال ولزي زندگي بخشيده و آن‌ها را استادانه شخصيت‌پردازي كرده است. آن بولين در كتاب هيلاري مانتل شخصيتي است مصمم، حساب‌شده و گل‌ها منفور و كينه‌جويي مستعد. اين زن از عمويش، دوكِ نورفولك، شخصيت مخوف‌تري دارد. دوك نورفولك در اينجا در نقش يك كهنه سرباز مسن ظاهر مي‌شود كه هرگاه تكان مي‌خورد به‌واسطه‌ي تمام مدال‌هاي مقدسي كه به لباسش دارد اندكي مي‌لرزد.

شخصيت‌پردازي تمامي اين افراد ريسك بزرگي است؛ اما چطور مي‌شود درباره‌ي هنري هشتم نوشت و از سر تعجب نفس را در سينه حبس نكرد؟ چطور مي‌شود درباره‌ي كارهاي غيرمعمول و سنت‌شكني‌هايش چيزي ننوشت؟ هيلاري مانتل اين مشكل را از زواياي گوناگون بررسي مي‌كند و برايش چاره مي‌يابد. در ابتدا دانشش را درباره‌ي آن دوره‌ي بخصوص تاريخي بالا مي‌برد اما تلاش مي‌كند توجه‌ها را به اين موضوع كه گهگاه پيازداغ ماجرا را هم زياد مي‌كند جلب نكند. به كار بردن مكالمات پرمغز و اساسي را بر شرح صرف برتر مي‌داند و به زمان حال ساده روايت مي‌كند، چنان متصل به شخصيت اصلي كه آقاي كرامول معمولاً تنها «او» خطاب مي‌شود، حتي اگر ايجاد ابهام كند. مهم‌تر از همه‌ي اين‌ها مانتل تصميم گرفت از رسم‌الخط كهن فاصله بگيرد و بيشتر از عبارات معاصر استفاده كند. بالا و پايين شدن سطح زباني گهگاه به كار گرفته‌شده تا هاله‌اي طنز به داستان اضافه كند. براي مثال در اين قسمت: «خب، از من بشنويد دوشيزه شلتون، اگر حالا تبر دستش بود، سر از تنم مي‌زد». مديريت رفتار و لحن ضدونقيض شخصيت‌ها كه تنها به نظر كار آسان و بي‌زحمتي است، يكي از دلايل موفقيت رمان است؛ دليل ديگر اين موفقيت افزودن كمي شوخ‌طبعي است به شخصيت كرامول.

«همسايه‌ات را دوست بدار. از بازار مطلع باش. خيرخواهي و محبت را گسترش بده؛ و در آخر، سال بعد عددهاي تپل‌تري تحويلمان بده». كرامول اگر مردي براي تمام فصول نباشد، حقيقتاً كه در فصل خودش يگانه مردي است. مانتل به‌دقت به حقايق و احساسات مي‌پردازد تا داستاني خلق كند در موازات با داستان شكل‌گيري بريتانياي مدرن، اما آوردن فضايل فريبنده‌اي چون شفافيت در مسائل مالي و حقوقي و ضديت باكساني كه خواستار پوشيده ماندن اين مسائل هستند، هم جالب و هم اندكي برانگيزنده است. در همان زمان، از جانب گناهكاران براي يك‌بار هم كه شده خيري به كرامول مي‌رسد. تالار گرگ، كرسي خاندان سيمور، مركز تمام رسوايي‌هاست؛ تالار گرگ جايي است كه مردان براي زنان و سالخوردگان براي افراد جوان دام پهن مي‌كنند. اين تالار همان‌جايي است كه نخستين بار چشم پادشاه هنري جين سيور را گرفت؛ اين رويداد خارج از بازه‌ي زماني‌اي است كه كتاب پوشش مي‌دهد، اما براي يادآوري اين موضوع آورده شده است كه اكثر شخصيت‌هاي اصلي كتاب، هرچقدر هم كه در سال ۱۵۳۵ جايگاه و مقامي داشته‌اند، درنهايت سرشان را به باد مي‌دهند.

هيلاري مانتل شخصيتي دارد پركار و متغير؛ او را نمي‌توان در هيچ‌يك از طبقه‌بندي‌هاي مرسوم جاي داد. آثار مانتل موضوعات متنوعي را، از انقلاب فرانسه گرفته تا كودكي فلاكت‌بار خودش، در برمي‌گيرد. اين كتاب نامزد دريافت جوايز بسياري شده و شايد هم يكي از آن‌ها را ببرد. اگر يك مورخ اين كتاب را بخواند ممكن است تعجب كند كه خانم مانتل از كرامول چنين فيلسوف متجددي، آن‌هم در پوشش رنسانس، ساخته است؛ اگر از يك منتقد نظر بخواهيد ممكن است از خود بپرسد كه آيا نويسنده به‌قدر كافي به او هيبت بخشيده تا او را به‌اندازه‌ي دشمنانش اسطوره‌اي جلوه دهد؟ اين‌طور باشد يا نباشد، هيلاري مانتل قصد داشته رماني تاريخي و پرمعني خلق كند و استعداد فوق‌العاده‌اش را در تالار گرگ به نمايش بگذارد و نه‌تنها به اين اهداف كه به بيشتر از اين‌ها نيز رسيده است. تالار گرگ نثري غزل گونه و درعين‌حال تميز و منسجم دارد؛ عنصر تخيل در آن در كنار منطق استفاده‌ شده است و گاهاً درون‌مايه‌ي طنز نيز دارد. گمان نمي‌كنم بتوان شبيه اين رمان را در ادبيات معاصر بريتانيا يافت. ظاهراً دنباله‌ي اين رمان نيز درراه است؛ اينكه خواننده يك رمان ۶۵۰ صفحه‌اي را تا انتها بخواند و بازهم دنبال ادامه‌اش باشد، موفقيت كوچكي براي يك نويسنده نيست!

سفارش كتاب اينترنتي از كاواك

 

معرفي كتاب شوري در سر

۹ بازديد

كتاب شوري در سر

اثر اورهان پاموك

خريد كتاب شوري در سر

در زبان تركي براي غم كلمه‌اي است به نام حزن و اين اثر اورهان پاموك غرق در حزن است. آقاي پاموك در سال ۲۰۰۶، براي كتاب «استانبول: خاطرات و شهر»، رماني كه غم تمام شهر را به تصوير مي‌كشيد، برنده‌ي جايزه‌ي نوبل ادبيات شد. رمان جديد او نيز موضوع مشابهي دارد. «شوري در سر» نخستين رمان او بعد از «موزه‌ي معصوميت» است و حماسه‌اي است درباره‌ي چگونگي زندگي در استانبول طي نيم‌قرن اخير.

نخستين چيزي كه بايد درباره‌ي اين اثر بدانيد اين است كه «شوري در سر» رماني است درباره‌ي يك فروشنده‌ي غذاي خياباني و از اين نظر آن را شايد بتوان چيزي در مايه‌هاي رمان «هم‌پيماني كودن‌ها» دانست. شخصيت اصلي كتاب، مولود كاراتاس، شبانه خيابان‌هاي شهر را زير پا مي‌گذارد و فرياد مي‌كشد: بوزاااا، بوزاااي خووووب دارم. بوزا يك نوع مشروب تركي است كه از تخمير گندم به دست مي‌آيد. رنگش به زردي مي‌زند و معمولاً با دارچين و نخود خورده مي‌شود. بوزا درصد الكل پاييني دارد؛ آن‌قدر پايين كه ازنظر يكي از شخصيت‌هاي كتاب: اين مشروب را ساخته‌اند كه مسلمان‌ها هم بتوانند الكل بخورند!آقاي پاموك خاطرنشان مي‌كند كه بوزا فروش‌ها را ديگر نمي‌شود زياد در استانبول ديد. در دهه‌ي ۶۰ و هفتاد ميلادي مولود ديگر از آخرين بوزا فروش‌ها به‌حساب مي‌آيد. صداي پخته‌اي دارد و از حنجره‌اش حزن بيرون مي‌جهد. يكي از مشتري‌ها به او مي‌گويد: صداي دل‌نشيني داري، مثل اذان‌گوها. مولود جواب مي‌دهد كه: احساسي كه تو صداي بوزا فروش است باعث مي‌شود مردم از او خريد كنند.

«شوري در سر» اما تنها داستان مولود نيست. اين رمان داستان زندگي چند شخصيت فرسوده و اغلب خنده‌دار را به هم پيوند مي‌دهد؛ شخصيت‌هايي كه هركدام صداي خود را دارند و براي گفتن داستان خود بي‌طاقت‌اند. بسياري از آن‌ها اعضاي خانواده‌ي بزرگ مولود هستند و از نواحي فقيرنشين آناتولي مركزي تركيه مي‌آيند. به حاشيه‌نشيني شهرها روي مي‌آورند و بعدها جريان مدرنيته آن‌ها را به درون آپارتمان‌ها مي‌كشد. آقاي پاموك نسلي از اين مردم را به تصوير مي‌كشد كه با هزار اميد به سمت شهرها مهاجرت كردند.

موضوع نخست واصلي رمان «برف» كه در سال ۲۰۰۴ به چاپ رسيد، احساس عدم تعلق است؛ زندگي در دنيايي كه بين ارزش‌ها و جذابيت‌هاي غرب و شرق سرگردان است و اين سرگرداني و ترديد شامل مسائل مذهبي نيز مي‌شود.در اين رمان نيز موضوع همين است. مولود در لحظات سخت زندگي به همبستگي عميق‌تري با اسلام مي‌رسد. اين موضوع اما تنها سايه‌ي كم‌رنگي بر رمان «شوري در سر» انداخته. اين كتاب سرودي است نه درباره‌ي اعتقادات كه درباره‌ي آشفتگي‌هاي جسمي و رواني كه در زندگي ممكن است براي فرد پيش آيد.اتفاقات بسياري در اين كتاب رخ مي‌دهند؛ تولدهاي به هنگام و مرگ‌هاي بي‌موقع، عداوت و مكر و دل‌شكستگي به تكرار. در قلب اين رمان داستاني است عاشقانه و غيرمعمول. مولود را اغفال مي‌كنند تا همراه با دختري فرار كند كه معشوقه‌اش نيست؛ دختري كه نه به آن زيبايي است و نه به آن جواني؛ دختري كه خواهر معشوقه‌ي اوست. درهرصورت اما ازدواجشان سعادتمند است؛ گرچه تلاششان براي رهايي از چنگال فقر هرگز تمامي نمي‌يابد.

جنبه‌هاي بسياري از اين رمان هستند كه شايسته‌ي ستايش‌اند. نخستين چيزي كه بايد گفت اين است كه اين رمان درست مانند بوزا درصد الكلش بسيار پايين است! نزديك به ۶۰۰ صفحه حجم دارد و ازنظر طول شبيه به حماسه است اما فاقد تأثيري است كه يك حماسه بر خواننده مي‌گذارد. مثل بوزا، پس از اتمامش تنها ردي كمرنگ بر لب‌ها باقي مي‌گذارد.اندوه را تحمل كردن كار هركسي نيست و در طولاني‌مدت مي‌تواند به‌شدت آزاردهنده شود. مطالعه‌ي اين رمان من را به ياد يكي از نوشته‌هاي اليف باتومان، از كتاب تسخيرشده (the possessed) كه در سال ۲۰۱۰ از اين نويسنده به پاپ رسيد، مي‌اندازد: خانم باتومان نويسنده‌اي آمريكايي است اما پدر و مادر او اهل تركيه هستند. او اشاره‌كرده كه در تركيه كمتر كسي پيدا مي‌شود كه كتاب بخواند و آقاي پاموك كه كتابش را مي‌نوشته چقدر از اين موضوع احساس بيچارگي داشته.

او درباره‌ي رمان «كتاب سياه» اورهان پاموك اين‌گونه مي‌نويسد: «اين كتاب درباره‌ي مردي بود كه همسرش را ازدست‌داده بود؛ نام همسرش رؤيا بود. اين مرد خيابان‌هاي استانبول را مي‌گشت و صدا مي‌زد: رؤيا! رؤيا! يادم است اين كتاب را كه مي‌خواندم سوار اتوبوسي در تركيه بودم و عميقاً حوصله‌ام را سر برده بود».من بايد بگويم كه كتاب «شوري در سر» خواننده را عميقاً خسته و كسل نمي‌كند! اما ورق زدن كتاب تنها از سر احترامي است كه براي نويسنده و زحمتي كه براي كتابش كشيده قائل هستيد و شايد هم اندكي علاقه، نه از سر اشتياق و ميل شديد به ادامه‌ي آن. در برخي بخش‌هاي اين رمان به‌ملايمت مي‌توان ارتباطي با عنوان كتاب يافت؛ مي‌توان شور و آشفتگي كه در سر مولود مي‌گذرد را حس كرد. اين «شور» در سر مولود چندان هم عجيب و جديد نيست؛ به نظر مي‌رسد اين شور و آشفتگي از جنس همان غم و اندوهي باشد كه از اورهان پاموك سراغ داريم؛

آقاي پاموك از اين نظر نويسنده‌اي قابل پيش‌بيني است. يكي از استعدادهاي بي‌نظير او اين است كه درباره‌ي هر موضوعي تحقيق مي‌كند و نتايج را با احساسات و عواطف انساني تركيب مي‌كند و از اين تركيب نثري هوشيار و باثبات مي‌آفريند. يكي از نمونه‌هاي بارز اين موضوع نوشتن درباره‌ي دست‌فروش‌ها است.او در كتابش به «سال‌هاي طلايي غذا فروشي خياباني» جاني تازه مي‌دهد؛ به‌تفصيل درباره‌ي انواع غذاها، از صدف شكم پر گرفته تا كله‌پاچه و جگر سرخ‌شده، توضيح مي‌دهد. بامطالعه‌ي اين بخش‌ها چيزهاي زيادي درباره‌ي تاريخچه‌ي اين غذاها و فروشندگان آن‌ها مي‌آموزيم. به چشم مي‌بينيم كه روزانه با قوانين جورواجور و طاقت‌فرسا، مشتري‌هاي دمدمي‌مزاج و سگ‌هاي ولگرد دست‌وپنجه نرم مي‌كنند.آقاي پاموك خوب مي‌داند از طبقات گوناگون اجتماعي چگونه بايد در نوشته‌هايش استفاده كند. زماني كه غذاهايي چون مرغ و نخود و برنج پلاستيك پيچي شده در دست كارمندان دولتي به غذاي فقرا مشهور مي‌شود، كاروكاسبي از رونق مي‌افتد.

مولود يكي از همين فروشنده‌ها است. شب‌ها هم به فروش بوزا مشغول است. مولود روزها سعي مي‌كند هرچه بتواند مي‌فروشد. همسرش غذاها را آماده مي‌كند و خود را «سرآشپز رستوران سه‌چرخ» شوهرش مي‌داند! طنز در اين رمان آزادانه استفاده‌شده است. هر راوي براي گفتن داستان خود ميان حرف ديگري مي‌پرد و ممكن است حتي داستانش با داستان ديگري در تناقض باشد. يكي از زنان داستان درجايي از خوبي‌هاي خانه‌هاي فقيرنشين و زمين‌هاي خاكي‌اش مي‌گويد: «يك ماه طول كشيد تا بفهمم هرچقدر زمين را بيشتر بسابم سقف بلندتر مي‌شود». مولود كه عاشق سينما است، از بدي‌هاي فيلم‌هاي آمريكايي و اروپايي مي‌گويد: نمي‌شود فهميد آدم خوبه كيه، آدم بده كيه.

«شوري در سر» اثر قوي‌اي است اما نه به قدرت و تأثيرگذاري آثار ديگر پاموك، مانند «برف» و «نام من رِد است». اين كتاب از بس مصيبت‌بار و غم‌انگيز است كه خنده‌دار هم هست! اين را زماني مي‌فهميد كه يكي از شخصيت‌ها درباره‌ي مولود به كسي مي‌گويد: «يك‌كمي عجيب‌وغريب هست، اما قلبش مثل آب زلالِ».

 مشاهده و خريد انلاين كتاب از سايت كاواك

معرفي كتاب زنان زيرك

۹ بازديد

كتاب زنان زيرك

اثر شري آرگو

خريد كتاب زنان زيرك

رمان شوخ‌وشنگ و رك شري آرگو، با عنوان «زنان زيرك: چرا مردان عاشق زنان زيرك مي‌شوند»، به خانم‌ها ياد مي‌دهد كه چگونه احترام و علاقه‌ي مردان را به خود جلب كنند. اين كتاب هماني است كه هر بار كه بخواهيد در روابطتان با اعتمادبه‌نفس بيشتري جلو برويد به سراغش مي‌رويد. شري آرگو در اين رمان تجربيات متعددي را با جزييات در اختيار مخاطب قرار مي‌دهد و نصيحت‌هاي او همان نصيحت‌هايي است كه هنگام مشورت با يك خواهر بزرگ‌تر مي‌شنويد. شري آرگو در اين كتاب سعي بر توضيح اين مسئله دارد كه بيش‌ازحد خوب بودن هميشه به معناي جلب‌توجه بيشتر مردان نيست. در اين كتاب با بيش از صد مرد مصاحبه شده و در قالب اين مصاحبه‌ها، خواننده راهنمايي مي‌شود و درباره‌ي طرز تفكر مردان چيزهايي ياد مي‌گيرد. اين آقايان توضيح خواهند داد كه:۴

  • چرا زنان قدرتمند جذاب‌ترند؟
  • آيا مردان همواره سراغ زنان ضعيف مي‌روند تا رابطه را بر اساس اصول خود جلو ببرند؟
  • چرا مردان مخفيانه به سمت زنان بي‌پروا كشيده مي‌شوند؟
  • چه چيزي يك مرد را ديوانه‌وار عاشق شما مي‌كند؟

اين كتاب قادر است ديدگاه اكثريت را درباره‌ي مفهوم «دختر خوب» تغيير دهد و براي مفهوم «دختر شيطان و زيرك» تعريف جديدي ارائه مي‌دهد. اين كتاب جذاب و جالب شري آرگو نخستين بار سال ۲۰۰۶ منتشر شد. هركسي اسم آن را بشنود پيش خود مي‌گويد حتماً بايد نگاهي بهش بيندازم. اين كتاب هم‌چنين يكي از پرفروش‌ترين‌هاي نيويورك‌تايمز نيز هست.

كلمه‌ي «شيطان» معمولاً بسياري معنا و مفهوم منفي به دنبال خود در ذهن شنونده تداعي مي‌كند. در اين كتاب زنان متوجه هر اشتباهي كه درگذشته در ارتباطشان با مردان مرتكب شدند مي‌شوند و براي رسيد به موقعيت در زندگي عشقي‌شان استراتژي‌هايي مي‌آموزند. «زن زيرك» از ديد شري آرگو، زني است كه مي‌داند كيست و چه مي‌خواهد. اين زن از اينكه تعيين كند يك مرد چگونه بايد با او رفتار كند ترسي ندارد و هرگز اجازه نمي‌دهد مردي او را كنار بزند.  اين زن زيرك مهارت‌هاي ارتباطي بالايي دارد و مي‌داند چطور افكار و احساساتش را به اشتراك بگذارد و از همه مهم‌تر؟ شخصيت جذابي دارد.

يكي از راهكارهايي كه آرگو پيش پاي خواننده‌ي كتاب مي‌گذارد صداقت است. براي مثال زماني كه پسري از شما مي‌پرسد: دوست داري كجا غذا بخوريم؟ يا چي دوست داري بخوري؟ با او صادق باشيم. مثالي كه خود او مي‌آورد جوابي است كه اكثر دخترها مي‌دهند: هر جا/ هرچه كه خودت دوست داري. با اين‌گونه پاسخ دادن درواقع داريد به او مي‌گوييد كه بودن با من كار آساني است و به‌مرور براي او خسته‌كننده مي‌شويد؛ يعني واقعاً او از شما پرسيد چي دوست داري و شما جواب داديد هرچه كه خودت دوست داري؟! هر زني كه داشتنش آسان باشد از ديد مردان آن‌قدر جذاب نيست كه آدم دنبالش برود. نكته‌ي اخلاقي اين مثال اين است كه نبايد سعي كنيد قرار گذاشتن با شما كار آساني باشد، نبايد سعي كنيد كنار آمدن با شما كار آساني باشد، نبايد فقط محض خاطر طرف مقابلتان سعي كنيد آدم ديگري باشيد كه او به‌زحمت نيفتد. فقط بايد خودتان باشيد. جاي اينكه انتخاب را به او واگذار كنيد، بگوييد: من سوشي مي‌خورم. يا الآن دلم يه همبرگر درست‌وحسابي ميخواد، يا هر چيزي كه واقعاً دوست داريد. بگوييد: مرسي كه پرسيدي! تو خيلي دوست‌داشتني‌اي!

مطالعه‌ي كتاب را كه ادامه دهيد مي‌فهميد چرا همه‌ي «دخترهاي خوب» مجرد مانده‌اند. يك مثال ملموس براي ما دختران دانشجو زماني است كه يك پسر ما را بپيچاند. يك‌بار اشتباه قابل‌چشم‌پوشي است اما اگر يك اشتباه را چند بار تكرار كنيد يعني يك جاي كار مي‌لنگد. شايد فكر كنيد كه در كل شما پسرهاي به‌دردنخور و غيرقابل‌اعتماد را جذب خود مي‌كنيد؛ پسرهاي زيادي وارد زندگي شما مي‌شوند و ماندن نيستند و شما هم منتظر كسي هستيد كه بشود رويش حساب كرد. با خواندن اين كتاب مي‌فهميد كه بايد تغيير رويه بدهيد. شري آرگو براي اين مشكل يك‌ راه‌حل ارائه مي‌دهد كه بسيار هم ساده و سرراست است. چه بايد بكنيد؟ اگر بله قربان گوي طرف هستيد بايد يك راه ديگر پيش بگيريد. چرا؟! چون ديگر بزرگ‌شده‌ايد و لازم نيست به كسي بي‌چون چرا بگوييد چشم! به‌جايش مي‌گوييد: وقت من باارزش است. خيلي خوب مي‌شود اگر بگذاري كمي تنوع ايجاد كنم. من امشب را با دوست‌هاي خودم مي‌گذرانم. طبق دستورالعمل‌هاي آرگو، حتماً لازم نيست بدجنس و بدخلق باشيد تا شما را دختر «شيطان و زيركي» بدانند؛ تنها كافي است رك باشيد و شأن خود را حفظ كنيد.

يكي از موضوعاتي كه در اين كتاب مفصلاً به آن پرداخته‌شده اين است كه چگونه بايد موقعيت‌هاي مختلف را مديريت كرد. اينكه شما با هر موقعيتي چگونه برخورد مي‌كنيد چيزهايي زيادي درباره‌ي شخصيت شما به طرف مقابلتان مي‌گويد. هدف نهايي اين است كه شما براي خود معيارهايي مشخص كنيد و اين معيارها را در انتخاب آقاياني كه با آن‌ها قرار مي‌گذاريد لحاظ كنيد. با پيشرفت رابطه، بايد سليقه‌تان را زيركانه در واكنش‌هايتان نشان دهيد. به‌اين‌ترتيب طرف مقابل به‌مرور شما را مي‌شناسد و مي‌داند چه چيز ازنظر شما باحال هست و يا نيست؛ او خواهد دانست كه به‌عنوان يار شما، چه‌كار بايد بكند و چه‌كار نبايد بكند. اگر شما بدانيد واقعاً چقدر بي‌نظير و باكلاسيد و براي خودتان احترام قائل باشيد و اين را در رفتارتان نشان دهيد، اين آقا حالا حالاها دوروبرتان مي‌پلكد. چيزي كه در دنياي امروز و خصوصاً دانشگاه‌ها مي‌بينيم، اين است كه دخترها به‌سادگي خود را در اختيار پسرها قرار مي‌دهند، انگار كه تين موضوع اصلاً مسئله‌ي خاصي نيست. اين پسر ممكن است به رابطه متعهد شود، اما يادتان باشد، اگر داشتن شما تا اين حد ساده باشد، او هرگز شما را جدي نخواهد گرفت. كدام‌يك را ترجيح مي‌دهيد؟ اينكه الهه‌ي او باشيد يا اسباب‌بازي‌اش؟ همم!

اين كتاب چشمتان را روي خيلي از حقايق باز مي‌كند. هيچ‌گاه دنبال زنان بي‌نقص و كامل نيستند؛ مردها دنبال زنان جذاب هستند. هرچه بيشتر سعي كنيد بي‌نقص باشيد، بيشتر در راضي نگه‌داشتن او تلاش مي‌كنيد و به‌مرور او را پرتوقع مي‌كنيد. بامطالعه‌ي اين كتاب ياد مي‌گيريد كه: خودتان را دوست داشته باشيد و روي خود كار كنيد. اين حرف را ممكن است خيلي جاها شنيده باشيد اما اين يك‌بار را جدي بگيريد. بعدها خواهيد فهميد كه اين موضوع چقدر اهميت دارد. ۱۲۳ ذهن خود را سالم نگه‌داريد چراكه ذهن سالم كليد پيشرفت در زندگي است.

اگر دختر «خوبي» هستيد و مثل عسل شيرينيد اما مجرد مانده‌ايد، اجازه بدهيد شما را با راهكار داغ و جديدي آشنا كنم: مطالعه‌ي كتاب زنان زيرك اين كتاب را كه بخوانيد مي‌فهميد چرا مجرد مانده‌ايد!

خريد كتاب 

معرفي كتاب تمام نورهايي كه نمي‌توانيم ببينيم

۱۲ بازديد

كتاب تمام نورهايي كه نمي‌توانيم ببينيم

داستاني درباره‌ي اخلاق، علم و رژيم اشغالگر نازي

خريد كتاب تمام نورهايي كه نمي‌توانيم ببينيم

اگر تعطيلات چندروزه و يا مسافرتي در پيش داريد و اين كتاب به تورتان خورده است، مي‌شود بهتان گفت خوش‌شانس. اين رمان از آن‌هايي است كه نمي‌شود زمين گذاشت؛ نويسنده چنان بااستعداد و چيره‌دستي اين رمان را به نگارش درآورده كه مي‌شود از كم و كاستي‌هاي ادبي آن چشم‌پوشي كرد.

بياييد ابتدا درباره‌ي نكات مثبت حرف بزنيم: داستان در آلمان و فرانسه و در زمان اشغال فرانسه توسط رژيم نازي اتفاق مي‌افتد. از برخي جزييات مي‌شود دانست كه دوئر هنوز در دنياي كتاب‌هاي دوران كودكي‌اش سير مي‌كند؛ مِري-لار دختر كوچولوي فرانسوي است كه نابينا و بي‌مادر است؛ كك‌ومك صورتش خواننده را ياد پوليانا و آنشرلي، دختري با موهاي قرمز مي‌اندازد. وارنر فِنينگ و خواهرش ژوتا دو كودك يتيم‌اند كه دريكي از مراكز معدن كاري آلمان زندگي مي‌كنند. موهاي وارنر به‌مانند برف سفيد است و اگر با او در يك اتاق تنها باشيد مثل آن است كه «با يك كپه پر در يك اتاق تنها باشي». شايد وارنر ريز جثه باشد اما هيچ شباهتي به پيترپن ندارد. او بسيار باهوش است و علوم مختلف را سريع مي‌آموزد؛ به‌طور دقيق اگر بخواهم بگويم وارنر به راديوها و پيچيدگي ساختارشان علاقه‌مند‌است. وارنر مي‌تواند هر چيزي را تعمير كند.

مري لار ولي داستان كه شروع مي‌شود شش سال دارد؛ با پاپا عزيزش در پاريس زندگي مي‌كند. پاپا قفل‌ساز است و كليددار موزه‌ي ملي طبيعت است. آنجا، زير طاق‌ها، الماس نفرين‌شده‌اي پنهان است، به رنگ دريا كه به نقره‌اي ميزند و ميانش سرخ‌فام است. به الماس ميگويند درياي آتش.

پاپاي مري لار براي خانه‌ها و خيابان‌هاي پاريس جورچين‌هاي جورواجور و مينياتور هم مي‌سازد. مينياتورها به مري لار كمك مي‌كنند تا ياد بگيرد از انگشتانش به‌جاي چشم‌ها استفاده كند و شهر را مجسم كند. مري لار مي‌تواند كتاب‌هايي كه به خط بريل نوشته شدند را بخواند و به كمك همين كتاب‌ها نهايتاً مي‌تواند از ويراني و تخريب رژيم اشغالگر نازي جان سالم به درببرد. اگر چارلز ديكنز زنده بود اين كتاب را به علاقه مي‌خواند، در آينده‌ي مري لار اما ژول‌ورن و داروين نقش كليدي بازي مي‌كنند. او دور دنيا در هشتاد روز و بيست هزار فرسنگ زيردريا و سفر با بيگل، اثر چارلز داروين را با شوق مي‌خواند.

استعداد و هوش وارنر توجه نازي‌ها را به خود جلب مي‌كند و درنهايت او را به مدرسه‌اي ملي مي‌فرستند تا در آنجا به همراه نخبه‌هاي ديگر براي خدمت به رايش سوم آموزش ببيند. فصل‌هايي كه در آن به آموزش وارنر و سرنوشت دوستش، فردريك كه داستان او و وحشي‌گري‌هاي رژيم نازي بسيار خواندني است، از جذاب‌ترين بخش‌هاي كتاب است. نثر دوئر در اين بخش‌ها سبب مي‌شود مخاطب از خود بپرسد چطور چنين كارهايي از مردم ساده‌ي آلمان بر آمد و تا زماني كه اين سؤال در ذهن خواننده تداعي مشود نثر دوئر به هيچ تزيين و يا تصحيحي نياز ندارد.

مري لار و پدرش در سال ۱۹۴۰ در حالي از پاريس فرار مي‌كنند و به سنت مالو پناهنده مي‌شوند كه الماس درياي آتش را به پدر واگذار كرده‌اند. نبوغ وارنر سبب مي‌شود تا او را براي رديابي پيام‌هاي مخابراتي كه بين روسيه و اروپاي مركزي ردوبدل مي‌شود به‌كارگيرند و بعدها كه به سنت مالو فرستاده مي‌شود، عموي بزرگ مري لار از فرستنده راديويي او به سود جبهه‌ي مقاومت استفاده مي‌كند. دو ماه بعد از استقرار نيروهاي متحدين در فرانسه كه نيروهاي هوايي امريكا شهر كولوم هنگ‌كنگ را با خاك يكسان كردند، جست جو براي الماس درياي آتش هنوز ادامه داشت.

دوئر بناي كتابش را از خيال و دست‌يافته‌هاي علمي و طبيعت مي‌سازد. امواج راديويي و اطلاعاتي كه از طريق آن‌ها منتقل مي‌شد براي رژيم نازي روش تازه‌اي بود تا بتوانند از اين طريق پيشرفت علمي و ذات خوب بشريت را براي رسيدن به اهداف خود به‌كارگيرند؛ حلزون‌ها، ليسك ها، جانوران زمين و آسمان، خواص سنگ‌هاي قيمتي و مواد معدني و هر فناوري و دست‌يافتي كه توسط رژيم نازي گرد هم آمده بود، به قلم دوئر در اين كتاب به سرچشمه‌هاي شگفتي بدل شدند.

متأسفانه بايد ذكر كرد كه نثر دوئر گاهي ناخوشايند، بيش‌ازحد احساسي و يكسره و بي توقف است. صد صفحه‌ي اول كتاب، به دليل وجود جملات كوتاه كه يادآور پيام‌هاي مخابراتي هستند و به دليل وجود اصطلاحات آمريكايي فراوان، كمي خسته‌كننده است. از سوي ديگر گوش دادن به افكاري كه در سر مري لار، وارنر و ديگر شخصيت‌ها، چه آلماني و چه فرانسوي مي‌گذرد تا حدي عجيب است. براي مثال در جاي يكي از شخصيت‌ها اين جمله را ادا مي‌كند كه: وارنر، نبايد انقدر بلندپروازي كني! پياده‌روها، آپارتمان‌ها، استفاده از «حتماً» به‌جاي «بله»، همگي نشان از اين دارند كه دوئر به هنگام تأليف كتابش تحقيق مفصلي هم در مسائل تاريخي كرده است. هيچ اسمي نيست كه بالاي صفحه بيايد و حداقل يك صفت همراهش نيامده باشد؛ و افسوس كه گاهي تعداد اين صفت‌ها به دو يا سه صفت هم مي‌رسد. نكته اينجاست كه اين جزئيات و صفات زياد و بسيار هم متنوع‌اند. چشم‌ها آماده‌ي خواب بودند، شب‌ها از نور ستاره‌ها روشن و مرغ‌هاي دريايي چون مرمر سفيد بودند. «گرداگرد زمين‌ها حصار بود» ديگر صبر خواننده را لبريز مي‌كند؛ و به همين دليل است كه رمان بيش‌ازحد طولاني است.

بااين‌حال اغلب دوئر به خود مي‌آيد و شروع به گفتن خود داستان مي‌كند و دست از زياده‌گويي برمي‌دارد. گرچه جزييات كمي بيش‌ازحد لازم است اما بايد گفت كه توجه دوئر به جزئيات و ريزه‌كاري‌هاي داستان بي‌بديل است. خواننده دائم مي‌خواهد بداند چه بر سر مري لار، پدرش، عمويش، وارنر و ژوتا مي‌آيد. دوئر انرژي خود را صرف چنين داستان معركه‌اي كرده و بي‌انصافي است اگر كاستي‌هايش را بر او نبخشيم.

خريد اينترنتي كتاب

معرفي كتاب ما زماني مال شما نبوديم

۱۲ بازديد

كتاب ما زماني مال شما نبوديم

آخرين اثر ليزا وينگيت

خريد كتاب ما زماني مال شما نبوديم

شايد كليشه‌اي باشد اگر بگويم اين كتاب نثر دوست‌داشتني دارد؛ اما استفاده از اين لفظ در مورد آخرين اثر ليزا وينگيت، ما زماني مال شما نبوديم، كاملاً به‌جا است. اين داستان، داستان كودكاني است كه از پدر و مادرشان دزديده مي‌شوند و يا با مكر و حيله آن‌ها را از چنگ والدينشان درمي‌آوردند و به ازاي مقداري پول به خانواده‌هاي ديگر مي‌سپارند؛ چنين داستاني مستقيماً از قلب خانم وينگيت جاري‌شده است. سير داستان بر اساس رويدادهاي واقعي است و در حقيقت كيفرخواستي است عليه تمام كساني كه از آسيب‌پذيري كودكان و والدينشان سوءاستفاده مي‌كنند.

كتاب از دو زاويه ديد بيان مي‌شود؛ نخست، داستان در زمان حال شكل مي‌گيرد و تماماً حول آوري استافورد روايت مي‌شود. آوري دختر يك سياستمدار است و طوري تربيت‌شده تا تسليم خواسته‌ها و صلاح خانواده باشد. پدرش درگير كمپين تجديد انتخابات است و او مجبور شده به خانه‌شان در كاروليناي جنوبي برود تا به پدرش كمك كند. حضور آوري در آنجا دليل ديگري نيز دارد؛ آوري به خانه رفته تا براي نشستن بر صندلي پدرش آماده شود.

آوري همان روزها با خانمي به نام مِي كراندال آشنا مي‌شود. مِي زن مسني است كه به نحوي با مادربزرگ آوري، جودي، نيز مرتبط است. كنجكاوي سبب مي‌شود تا آوري درباره‌ي او از مادربزرگش سؤال كند. جودي به آلزايمر مبتلاست و به همين دليل نمي‌تواند به پرسش‌هاي نوه‌اش جواب دقيقي بدهد. آوري تصميم مي‌گيرد خودش دست‌به‌كار شود و كندوكاو گذشته‌ي مادربزرگش را آغاز مي‌كند و كم‌كم اسرار كهنه سرباز مي‌كنند. اين اسرار مربوط به يتيم‌ها و خانواده هاشان است.

از زاويه ديد ديگر داستان حول دختر ۱۲ ساله‌اي به نام ريل شكل مي‌گيرد. سال ۱۹۳۹ است و شهر، شهر ممفيس تنسي. ريل در يك قايق روي رودخانه اقامت دارد و از چهارخواهر و برادر كوچك‌ترش نگهداري مي‌كند. والدينش هر كاري از دستشان بربيايد براي فرزندانشان مي‌كنند اما زور زندگي گاهي بيشتر است. والدين ريل كه در بيمارستان انتظار تولد نوزاد جديدي را مي‌شكند، دولت ريل و خواهر و برادرهايش را جمع مي‌كند و به يتيم‌خانه مي‌سپارد.

كتاب در حقيقت به دو فصل تقسيم‌شده كه هركدام داستان‌هاي متفاوتي را بيان مي‌كنند؛ يكي داستان زني كه به پشت سر و گذشته‌ي رازآلودش مي‌نگرد و ديگري داستان كودكي كه به آينده‌ي نامعلومش خيره است. اين دو داستان درنهايت زيبايي در يكديگر تنيده شده‌اند و درامي خلق مي‌كنند كه هم غم‌انگيز و هم خوش‌بينانه است. آوري زني است كه در شرف شناختن اصليت و ريشه‌هاي خود است و اين در حالي است كه ريل بيم فراموشي ريشه‌اش را دارد.

بسيار كم اتفاق مي‌افتد كه نويسنده‌اي براي كتابش دو داستان اصلي برگزيند و آن‌ها را در كنار هم پيش ببرد و يكي داستان ديگر را تحت‌الشعاع قرار ندهد. ازآنجاكه داستان آوري به همان فريبندگي داستان ريل است چنين چيزي امكان‌پذير نيست. اين دو داستان در دودنياي متفاوت شكل مي‌گيرند اما پيوند پنهان ميان آوري و ريل و خصوصيات مشابه آن‌ها با پيش رفتن در كتاب به‌تدريج پررنگ‌تر مي‌شود.

ليزا وينگيت نويسنده‌ي بااستعدادي است و قادر است چنين داستان خشني را در اوج اعتدال به روي كاغذ آورد. او قادر است افكار و اهداف آوري و ريل را براي مخاطب خود آشكار كند. آوري به دنبال حقيقت است و ريل در تلاش است تا از خانواده‌اش محافظت كند. كشف اين‌كه كجا اين دو داستان به هم گره مي‌خورند به هيجان كتاب مي‌افزايد. اين داستان تقريباً بي‌نقص است و نمي‌شود آن را خواند و تحت تأثيرش قرار نگرفت. از همان صفحات ابتدايي به احساساتتان هجوم مي‌آورد و اين روند تا پايان داستان ادامه دارد. رمان نويسان كمي قادرند تعادلي كه لازمه‌ي نگارش اين داستان است ايجاد كنند اما ليزا وينگيت با خاطرجمعي كامل اين كار را انجام مي‌دهد.

تابستان امسال، كتاب‌هاي گوناگوني ممكن است توجهتان را به خود جلب كنند، شايد برخي جزو پرفروش‌ترين‌ها باشند؛ حواستان باشد اين كتاب حتماً ميان گزينه‌هاتان باشد؛ نبايد چنين تجربه‌اي را از دست داد. نسخه‌ي انگليسي كتاب «ما زماني مال شما نبوديم» توسط انتشارات بالانتين بوكس و در ۳۵۲ صفحه به چاپ رسيد و حالا برگردان فارسي آن به قلم بهاره هاشميان و از انتشارات هاشمي منتشر شده است.

معرفي كتاب اوليس

۱۵ بازديد

كتاب اوليس

اثر جيمز جويس

خريد كتاب اوليس

آيا به پايان رساندن رمان اوليس جيمز جويس سخت‌تر از كتاب‌هاي ديگر است؟ جيمز جويس بيش از ۷۰ سال است كه از دنيا رفته. او تمام عمر خود را صرف نوشتن كتاب‌هايي كرد كه محبوب بسياري بودند و حالا اين آثار است كه از او به‌جامانده و در ميان آن‌ها رمان «اوليس» است كه آن را هم به‌عنوان بهترين رمان انگليسي و هم به‌عنوان مشكل‌ترين رمان مي‌شناسند. با اين وصف، اگر در خواندنش دچار مشكل شديم چه بايد بكنيم؟

جيمز جويس كه نگارش اوليس را به پايان رساند آن‌قدر خسته بود كه تا يك سال سمت قلم و كاغذ نرفت. باورپذير است. خود من به صفحه‌ي چهل كه رسيدم احتياج داشتم چرتي بزنم. سه ماه گذشته به كتاب قلمبه و قطور روي زمين نگاه مي‌كردم و احساس يك شكست‌خورده را داشتم. اين رمان را دو بار به‌قصد اينكه تمامش كنم باز كردم و فقط توانستم ۴۶ صفحه‌ي آن را بخوانم. هر بار آنيد كم جلو رفتم كه حتي نشانه نگذاشتم كه تا كجا خواندم؛ نشانگر كتاب را اگر مثل پرچم فاتحان مي‌گذاشتم روي صفحه‌ي ۴۶ موفقيت وحشتناكم ديگر زيادي توي چشم مي‌رفت

در ابتدا ولي جالب بود. اين رمان شبيه به هيچ رمان ديگري كه قبلاً خوانده بودم نيست. قسمت‌هاي زيادي هست كه دلم مي‌خواهد در صحبت‌هاي هرروزه‌ام به كار ببرم. «يكي از آن دستمال‌هايت به ما هم قرض بده»(گذاشته‌ام براي وقتي‌كه سرما خوردم) «امشب آن‌قدر مست مي‌كنيم كه خشكه‌مقدس‌ها راستي راستي خشكشان بزند!» (اين را هم براي شب‌گردي‌هايم كنار گذاشتم.) حتي اگر به صفحه‌هاي شلوغ كتاب نگاه كني و چيزي هم نفهمي بازهم نمي‌تواني درباره‌اش بد فكر كني. از دنيايي كه خلق مي‌كند خوشم مي‌آيد و حس ماندگار آزادي‌اش و اينكه هميشه حرف حق را ميزند حتي اگر بي‌ادبانه و تند باشد. انگار در اين كتاب ضيافتي برپاست و زبان و سياق آشفته‌اش به مخاطب اين امكان را مي‌دهد كه خود انتخاب كند آن را چگونه بخواند. برخي ميگويند بايد از خواندن فصل سه چشم‌پوشي كرد؛ برخي ميگويند تا درباره‌اش چيزي نخوانديد سراغ خواندن اصلش نرويد؛ برخي ميگويند بايد آن را با صداي بلند خواند. هر كس به شيوه‌ي خودش از اين كتاب لذت مي‌برد اما من هنوز گيركرده‌ام.

چرا نمي‌توانم جلوتر بروم؟ خودم هم مطمئن نيستم. در وب‌سايت گودريدز فهرستي هست با عنوان «دشوارترين رمان‌ها» و جالب است بدانيد دو رمان اول اين فهرست از آثار جيمز جويس است و اولي همين اوليس خودمان و دومي رستاخيز فينيگان است. در ميان ۱۰ رمان برتر سايت گودريدز كتاب‌هاي قطور و سنگين مانند موبي ديك و رنگين‌كمان جاذبه بسيارند. بايد اعتراف كنم كه خودم هم از دست گرفتن رمان‌هاي قطور بدم نمي‌آيد. به نظر خودم زبان است كه نمي‌گذارد از صفحه‌ي ۴۶ جلوتر بروم؛ انگليسي سنگين به سبك آثار چاسر، پر از اصطلاحات و مكالمات كه اگرچه برايم سرگرم‌كننده است، گيج‌كننده نيز هست.

اوليسِ جيمز جويس در ادبيات انگليسي‌زبان جايگاه ويژه‌اي دارد. اين رمان يكي از بزرگ‌ترين شاهكارهاي ادبيات مدرن است. درعين‌حال اما گاهي چنان تجربي است كه مطالعه‌ي آن را براي مخاطب تقريباً ناممكن مي‌كند. در رمان اوليس، يك روز از زندگي دو شخصيت اصلي داستان، لئوپولد بلوم و استفان دِدالوس، در دوبلين شرح داده مي‌شود. اين رمان با عمق و پيچيدگي‌هايش، درك ما را از ادبيات و زبان به‌كلي دگرگون كرد.

اوليس ساختار كتاب را بسيار پيچيده و بغرنج طراحي كرده و ابتكارات او در نگارش داستان تمامي ندارد. در اين رمان هم ماجراي معمول و روزمره و موهوم دو شخصيت و هم سير روان‌شناختي آن دو، به‌صورت هنري والا و خلاق، در دسته‌اي خواننده قرار مي‌گيرد. اوليس اگرچه نيازمند تلاش و تمركز بسيار است اما اگر مخاطب در مطالعه‌ي آن مصر باشد ده برابر تلاش و توجهي كه به آن شده است را به مخاطب برمي‌گرداند.

ازآنجايي‌كه مطالعه‌اش دشوار است، خلاصه كردنش هم كار آساني نيست اما داستان ساده‌اي دارد. جيمز جويس در رمان اوليس، يك روز از زندگي مردي يهودي و ميان‌سال به نام لئوپولد بلوم و جوان باهوشي به نام استفان ددالوس را در شهر دوبلين و در سال ۱۹۰۴ ميلادي به تصوير مي‌كشد. بلوم در حالي پا از خانه بيرون مي‌گذارد كه كاملاً از ماجراي رابطه‌ي همسرش، مولي، با مردي ديگر خبر دارد و مي‌داند همسرش قرار است او را در خانه‌شان ملاقات كند. كمي جگر مي‌خرد، به يك مراسم خاك‌سپاري مي‌رود و بعد نيز در ساحل به يك دختر جوان ملحق مي‌شود.

گذر ددالوس به دفتر روزنامه مي‌افتد. در كتابخانه‌ي عمومي راجع به نظريه‌اي در باب هملت شكسپير نطق مي‌كند، از يك زايشگاه ديدن مي‌كند و در اينجا داستانش با داستان بلوم درهم‌تنيده مي‌شود. او بلوم را به پياده‌روي و خوش‌گذراني با چند تن از دوستانش دعوت مي‌كند. درنهايت گذرشان به يكي از فاحشه‌خانه‌هاي بدنام شهر مي‌افتد و ددالوس عصباني مي‌شود، چراكه گمان مي‌كند روح مادرش به ملاقاتش آمده.

ددالوس با عصايش چراغي را مي‌شكند و دعوايي راه مي‌اندازد، تنها به اين دليل كه خود را ناكار كند. بلوم صبر مي‌كند تا سر پا شود و او را تا خانه‌اش همراهي مي‌كند؛ آن دو تا سحر به صحبت مي‌نشينند و قهوه مي‌نوشند. در فصل آخر، بلوم پيش همسرش، مولي، برمي‌گردد و كنار او دراز مي‌كشد. مونولوگ نهايي از زبان مولي روايت مي‌شود. يكي از چيزهايي كه اين رمان به آن مشهور است رشته‌هاي طولاني كلمات بدون هيچ‌گونه علائم نگارشي است. كلمات پشت سر هم جرياني از افكار طولاني و كامل مي‌سازند.

البته خلاصه‌ي كتاب هرگز نمي‌تواند همه‌چيز را درباره‌ي چنين رمان ارزشمندي آشكار سازد. بزرگ‌ترين نقطه قوت رمان اوليس شيوه‌ي بيان آن است. جويس اين رمان را به روش داستان‌نويسي جريان سيال نوشته است كه به مخاطب نسبت به وقايع ديدي منحصربه‌فرد مي‌دهد؛ اين امكان براي مخاطب فراهم است كه وقايع را از ديد بلوم، ددالوس و مولي دنبال كند و از افكار آن‌ها نيز مطلع شود اما جيمز جويس تنها به جريان سيال اكتفا نمي‌كند و خود جزيياتي به داستان مي‌افزايد.

جويس در نگارش اين رمان به فراواني با شيوه‌هاي گوناگون داستان‌نويسي بازي كرده است؛ نگارش اين داستان براي جويس به‌منزله‌ي فرصتي بوده تا بتواند شيوه‌هاي مختلف داستان‌نويسي را امتحان كند. برخي فصل‌هاي كتاب وقايع را از راه صحبت و گفت‌وگو بيان مي‌كند؛ برخي فصل‌ها تاريخ را دستمايه‌ي شوخي قرار مي‌دهند و برخي فصل‌ها به شيوه‌ي هجوآميز بيان شده‌اند. در بحبوحه‌ي جدال ميان سبك‌ها، نه‌تنها از زاويه ديدهاي روان‌شناختي كه از زاويه ديدهاي گوناگون زبان‌شناختي نيز در هدايت كردن داستان بهره مي‌گيرد.

شيوه‌اي كه جويس براي نگارش اين كتاب به كار برد در نوع خود انقلابي بود كه پايه‌هاي ادبيات رئاليسم را لرزاند. از همه‌ي اين‌ها كه بگذريم، مگر نه اينكه براي بيان يك داستان راه‌هاي گوناگوني هست؟ كدام‌يك راه درست است؟ آيا در ميان اين‌همه راه مي‌توان يكي را به‌عنوان روش هميشه راست و درست برگزيد؟

اين آزمون‌وخطاي ادبي با ساختار قراردادي درهم‌آميخته است كه آگاهانه از سفر اسطوره‌اي در اوديسه‌ي هومر گرفته‌شده است. اوليس تلفظ لاتين نام شخصيت اول اوديسه‌ي هومر است. راهي كه دو شخصيت اصلي كتاب پا در آن مي‌گذارند بسيار شبيه به داستان‌هاي اساطيري است؛ در تأييد اين حرف مي‌توان گفت كه جويس تك‌تك وقايع داستان را به همان ترتيب وقايع اوديسه نقشه‌ريزي كرده است.

كتاب اوليس را معمولاً با ضميمه‌اي از اوديسه و هم‌چنين ضميمه‌هايي درباره‌ي استفاده‌هاي گوناگون جويس از انواع ادبي و وقت و انرژي كه جويس صرف ساختار و تركيب اين رمان كرد به چاپ مي‌رسانند. اوليس رماني است قوي و گاهي گيج‌كننده كه خواننده را مست و مسحور مي‌كند. آنچه جويس با زبان در اوليس خلق كرد را شايد بتوان غايت مدرنيسم دانست. اين رمان تأثيرگذار، موفق و اثري است استادانه به قلم نويسنده‌اي بزرگ كه درك كامل زبان آن‌، چنان دشوار است كه كار هركسي نيست. اين رمان سنگين اثري است درخشان كه حقيقتاً شايسته‌ي جايگاهي است كه توانسته در ادبيات مدرن به دست آورد. اين كتاب توسط فريد قدمي ترجمه شده و  آن را انتشارات مانيا هنر به چاپ رسانده است.

مشاهده‌ و سفارش اينترنتي كتاب از كاواك

معرفي كتاب خدمتكارها

۱۳ بازديد

كتاب خدمتكارها

اثر كاترين استاكت

خريد كتاب خدمتكارها

كتاب خدمتكارها اثر كاترين استاكت به‌راحتي احساسات مخاطب را برمي‌انگيزد. اين رمان درباره‌ي خدمتكاران سياه‌پوستي است كه در اوايل دهه‌ي ۶۰ ميلادي در خانه‌ي سفيدپوستان اهل جنوب مشغول‌اند و ديري نگذشت كه به يكي از محبوب‌ترين‌ها تبديل شد. در ميان اين خدمتكارها يك زن هست كه از كار خسته نمي‌شود. او شب را تا ديروقت كار مي‌كند. خسته است. چشمانش درد مي‌كنند و انگشتانش زخمي است.

دارد دامن‌هاي خانم را اطو مي‌كشد؟ دستشويي‌ها را مي‌سابد؟ نقره‌ها را براي قرار ملاقات مهم كلوپ محلي برق مي‌اندازد؟ محال است. او ميس اسكيتر فلان است، يك بانوي سفيدپوست و خدمتكارهاي سفيدپوست از اين كارها نمي‌كنند. راستش را بخواهيد در كارهاي ديگر هم زياد دست نمي‌برند.اما اسكيتر، اين بانوي شجاع و سرسخت با ديگران فرق دارد. او سخت سرگرم كتابي است كه از حقيقت رنج‌هايي كه خدمتكاران سياه‌پوست در شهر جكسون مي‌سي‌سي‌پي متحمل مي‌شوند، مي‌گويد. اسكيتر تصميم دارد نام آن محل را «نايس ويل» (به معناي شهر زيبا) بگذارد اما قرار نيست توصيف‌هايش ازآنجا چندان زيبا و خوب باشند. اگر كتاب افشاگر اسكيتر نور روز را ببيند رنان انجمن نسوان احتمالاً بسيار عصباني خواهند شد.

آنچه كتاب اسكيتر از آن مي‌گويد در مقايسه با خطري كه كتاب خانم استاكت در معرض آن است هيچ نيست. اين كتاب، نخستين رمان يك نويسنده‌ي سفيدپوست اهل جنوب است؛ با لهجه‌ي غليظ كهنه‌اي نوشته‌شده و صداي خدمتكاران سياه‌پوست را به گوش ديگران مي‌رساند. («يك نفر مي‌گويد اگر پاي نوشتن كتاب وسط باشد قانون رحم و مروت سرش مي‌شود. گمان كنم مي‌خواهم بابش را بازكنم».) اين داستان مدعي است كه بر زندگي خدمتكارها ارزش مي‌نهد و اين در حالي است كه اسكيتر و جاه‌طلبي‌اش را يكسر و گردن بالاتر از آن‌ها مي‌داند. همچنين از جانب كليساي سياه‌پوست‌هاي محل به اسكيتر هديه‌اي براي جرئتي كه به خرج داده اهدا مي‌شود و كتاب از اين طريق از دست‌ودل‌بازي اشراف تقدير مي‌كند. جناب كشيش در مراسم اهداي جايزه مي‌گويد: اين جايزه، اين‌يكي براي خانم سفيدپوست است. شما به او بگوييد كه ما او را مانند عضوي از خانواده خودمان دوست داريم.»

حالا سخني كوتاه درباره‌ي خانم استاكت : از جكسون كه به نيويورك نقل‌مكان كرد، تازه متوجه شد درست نمي‌داند درباره‌ي گذشته‌اش، اصليتش و جايي كه از آن مي‌آيد چه احساسي دارد. اگر كسي به او مي‌گفت كه جكسون بايد جاي زيبايي باشد، او پاسخ مي‌داد كه بلعكس، جرم و جنايت آنجا بيداد مي‌كند؛ در عوض اگر كسي به او اهانتي مي‌كرد مي‌ايستاد و از خود و ريشه‌هايش دفاع مي‌كرد. اين جمله‌ي خانم استاكت ضميمه‌ي كتاب خدمتكارهاست: «مي‌سي‌سي‌پي مادر من است». كشتي گرفتنتان كه با اين رمان پرحاشيه و درنهايت فريبنده، تمام شد، خواهيد ديد كه نوبت به ارتباط خانم استاكت و موضوع كتابش كه مي‌رسد، گرچه نسبت به احساساتش كاملاً مطمئن نيست اما همواره حقيقت را به زبان مي‌آورد.

عليرغم انتظارات، رمان خانم استاكت نه در نكوهش خدمتكاران سياه، كه در نكوهش سفيدپوستان است. دو خدمتكار كه نقش اصلي هم دارند، اِيبِلين دوست‌داشتني بااخلاق مادرانه‌اش و ميني پرخاشگر و هميشه عصباني، چنان استادانه شخصيت‌پردازي شده‌اند كه خواننده آن‌ها را خارج از كتاب و كاملاً واقعي مي‌يابد. در گروه‌هاي كتاب‌خواني مردم دستمال‌هايشان را دست مي‌گيرند و درباره‌ي شجاعت اين دو خدمتكار و اربابان بي‌رحم و نژادپرستشان ساعت‌ها به گفت‌وگو مي‌نشينند.

در ميان اين اربابان خانمي هست كه از همه بدتر است. ميس هيلي به ميني تهمت دزدي ميزند. ميس هيلي كارزاري راه مي‌اندازد تا در جكسون براي خدمتكاران سياه‌پوست دستشويي‌هاي جدا بسازند تا ديگر از دستشويي سفيدها استفاده نكنند. اين رمان خانم استاكت آينه‌ي تمام نماي دوران جواني اوست و چنين اتفاقاتي سرتاسر رمان به چشم مي‌خورند. درجايي از رمان تصميم مي‌گيرد بودجه‌اي به كودكان گرسنه‌ي آفريقايي اختصاص دهد و اين در حالي است كه خود او در واقعيت با فقراي آفريقايي‌تبار طوري رفتار مي‌كنند كه گويي انسان نيستند.

در چشم خواننده، ميس هيلي آن‌قدر بدذات و نفرت‌انگيز است كه براي هلاكتش صبر ندارد. او در دشمن‌تراشي براي خودش استاد است و چه سفيد و چه سياه، دشمنان بسياري دارد. بااينكه ميس هيلي و خانم اسكيتر در دوران دانشگاه هم‌اتاقي بودند اما در كتاب طوري به نظر مي‌رسد كه گويي او ده‌ها سال از اسكيتر سن و سال دارتر است. هيلي با بدذاتي درباره‌ي مزاياي تفكيك نژادي سخن مي‌گويد و كارهاي دولتمردان مي‌سي‌سي‌پي را تائيد مي‌كند.

اخبار واقعي به‌ندرت راه خود را به كتاب باز كردند. درجايي از كتاب استاكت خاطرنشان مي‌كند كه «در ويتنام غوغايي است. لحن خبرنگار طوري است كه انگار به نظرش ماجرا بي قيل‌وقال تمام خواهد شد».

دوشيزه استاكت ذهن آزادي‌خواهي دارد؛ او با پسر يكي از دولتمردان محلي قرار مي‌گذارد، از خود مي‌پرسد كه چه بر سر كنستانتين، نديمه‌اي كه او را بزرگ كرده، آمده و ايبلين و ميني شريك اسرار اربابان خود مي‌شوند. تمامي اين اتفاقات دست‌به‌دست هم مي‌دهند تا بلوا در اين داستان بالا گيرد.

گرچه رمان خدمتكارها موضعش را به سركوب فرياد اين خدمتكارها تغيير مي‌دهد (به‌طور مثال يكي از خدمتكارها به جرم استفاده از دستشويي سفيدپوستان بينايي‌اش را از دست داد)، اما خود خانم استاكت چنين موضعي ندارد. او بسيار به محبت و صميميتي كه بين اعضاي خانه، حتي آن‌هايي كه به نظر مي‌رسد هيچ مهري از يكديگر به دل ندارد، وجود دارد علاقه‌مند‌ است.

اِيبلين دوست‌داشتني‌ترين شخصيت اين كتاب است، به‌خصوص آن زمان كه مسئول تربيت مِي موبلي، نوزاد تازه متولدشده نيز مي‌شود. بااينكه او درد بزرگ كردن يك كودك سفيدپوست و ديدن سرد شدن او را چشيده است اما بازهم آغوشش را به روي يك كودك ديگر باز مي‌كند. در تائيد ضميمه‌اي كه دوشيزه استاكت به كتاب افزوده بايد گفت كه او بيش از هر كس ديگري با اين داستان آشناست؛ او خودش مادر نداشته و نديمه‌ي سياهي به نام ديميتري او را تر و خشك مي‌كرده است. او ديميتري عزيزش را دوست داشت بي‌آنكه درباره‌ي گذشته‌اش اندكي فكر كند و جايي گفت كه تأليف اين رمان در حقيقت تلاشي بود تا بتواند اين جاي خالي را پر كند.

بازي‌هاي مِي موبلي معمولاً به اين صورت است كه او تظاهر مي‌كند در فروشگاه وولز وُرف به اعتصاب نشسته و تظاهر مي‌كند با روزا پاركستوبوس را مي‌راند. زندگي زنان جنوبي در حقيقت پرخطرتر است و در كتاب طوري به تصوير كشيده شده كه انگار خطر واقعي از آن‌ها به دور است.

بعدها زماني مي‌رسد كه دوشيزه اسكيتر با گوش دادن به آهنگ‌هاي خواننده‌ي نو آوازه، باب ديلان، خود را سرشار از خوش‌بيني مي‌يابد. اگر او آهنگ «مرگ هتي كارولِ بي‌كس» از همين خواننده را مي‌شنيد ممكن بود پا از جهاني كه براي مخاطب ساخته بيرون بگذارد، جهاني كه گرچه سرشار از ناملايمات است اما بازهم از واقعيت و رنج‌هايي كه سياه‌پوستان در واقعيت متحمل شدند فاصله دارد. آهنگ مرگ هتي كارول بي‌كس درباره‌ي پيشخدمتي است كه در اثر ضرب و شتم يك نجيب‌زاده‌ي سفيدپوست جانش را از دست مي‌دهد.

مشاهده و خريد كتاب از سايت كتاب فروشي كاواك

معرفي كتاب عشق رمانتيك

۱۲ بازديد

كتاب عشق رمانتيك

خريد كتاب عشق رمانتيك

عشق رمانتيك با بازگويي افسانه‌ي تريستان و ايزوت، يكي از قديمي‌ترين داستان‌هاي عاشقانه، و ارجاع به آن مي‌كوشد جوهره و معناي راستين عشق رمانتيك را شرح دهد. اين كتاب داستان تريستان و ايزوت را در چند فصل به‌صورت پراكنده روايت مي‌كند تا منشأ و مبدأ مفهوم «عشق» را توضيح دهد. هرچه كه پيش‌تر مي‌رويم كلماتي مانند «روان» كمتر و در ازا كلماتي چون «درست» و «نادرست» و «صحيح» و «غلط» بيشتر استفاده مي‌شوند. در ماجراجويي‌هاي نخست تريستان، چنگ او به همان اندازه ارزشمند بود كه شمشيرش اما اثر معجون عشق كه رفته‌رفته از بين رفت، او ديگر هنري ندارد تا به خوان بعدي پا بگذارد.

رابرت جانسون به مخاطب اطمينان مي‌دهد كه خوان بعدي مجموعه‌اي است از چهار جنبه‌ي مختلف زندگي انسان. عدد چهاردر اينجا نماد كمال و در مقابل سه نماد نقصان است. گمان نمي‌كنم اسطوره‌شناس ديگري در تائيد چنين نمادهايي جايي چيزي گفته باشد. مي‌شود احتمال داد كه منظور از كمال، كمال استعاري است.

از همه‌ي اين‌ها كه بگذريم، رابرت جانسون متني از ايچينگ (كتاب كهن چيني، همچنين با عنوان «كتاب تغييرات» نيز شناخته مي‌شود) در باب مقايسه‌ي مراسم ازدواج چيني و اروپايي آورده است. بامطالعه‌ي اين متن شايد باور اين موضوع برايتان سخت باشد كه چين ۲۵۰۰ سال پيش چنان فرهنگ متفاوتي از اروپا داشته است.

امتياز اين كتاب ۴ از پنج است كه مشخص مي‌كند ارزش خواندن را دارد. «عشق رمانتيك» عشق را به گونه‌ي به‌مراتب سودمندتري، در مقايسه با تفاسير معمولي، شرح مي‌دهد. بايد اعتراف كنم كه بخش جمع‌بندي ممكن است اندكي حوصله سر بر باشد. من نيز موافقم كه عشق يعني ديگر چشمتان دنبال شخص ديگري نباشد و يا به اين معنا است كه نسخه‌ي زن يا مرد خود را در جهان بيابيد. شايد عشق هميشه با خود پاياني همراه داشته باشد اما خود دريچه‌اي است رو به‌سوي يك جهان كاملاً متفاوت.

خريد آنلاين كتاب از سايت كتابفروشي كاواك

معرفي كتاب زيستن

۹ بازديد

كتاب زيستن

اثر يو هوآ

خريد كتاب زيستن

زيستن نام رماني است كه در سال ۱۹۹۳ به قلم نويسنده‌ي چيني، يو هوآ، به چاپ رسيد. اين رمان به شرح داستان فوگويي مي‌پردازد كه از خانواده‌اي ثروتمند و از زمين‌داران بزرگ است. جامعه‌ي چين در جريان انقلاب دستخوش تغييراتي شده و زندگي اين پسر نيز از تغيير مصون نمي‌ماند. از ديگر آثار اين نويسنده‌ي معاصر چيني مي‌توان به برادران و چين در ده كلمه اشاره كرد. به اقتباس از رمان محبوب زيستن فيلمي نيز به كارگرداني ژانگ ييمو ساخته‌شده است؛ گفتني است كه اين فيلم مانند كتاب به موفقيت بزرگي رسيد. زيستن رماني است انتقادي و به همين دليل ابتدا توسط دولت چين به‌عنوان كتاب ممنوعه اعلام شد اما بعدها اين شانس را پيدا كرد تا در دسته‌ي تأثيرگذارترين آثار ادبي ملي قرار گيرد.

در اين رمان سير تغييرات يك مرد را از پسري ثروتمند و بدخو به رعيتي خوش‌قلب، به تصوير كشيده شده است. فوگويي جوان است و نادم از به باد دادن ثروت خانوادگي‌اش در قمارخانه‌ها و فاحشه‌خانه‌ها، تصميم مي‌گيرد شغل ساده و شريف كشاورزي را پيش بگيرد. او از سوي ارتش ملي‌گراي چين مجبور به ترك خانواده‌اش مي‌شود، سختي و وحشت ناشي از جنگ داخلي را به چشم مي‌بيند، تنها به اين دليل كه سال‌ها بعد بازگردد و با زندگي سختي كه مسببانش انقلابيون غارتگر بودند دست‌وپنجه نرم كند. تنها مونس فوگويي در سال‌هاي پيري‌اش يك گاو نر است. او حالا نمونه ايست زنده از بلايي كه قدرت‌هاي پست قادرند بر سر مردم بياورند و قدر زندگي را خوب مي‌داند.

اين رمان درواقع سير تحول هر انساني را از غايت بي‌مسئوليتي تا تسليم و رسيدن به خرد روي كاغذ مي‌آورد. راويِ داستان يو هوا، فوگويي پير، داستان يك بچه شهري است كه ثروت خانوادگي‌اش را در قمار باخت، سال‌هاي پس از جنگ جهاني دوم را (هم به‌عنوان زنداني و هم به‌عنوان سرباز) از سر گذراند، دوران انقلاب فرهنگي مائو را شاهد بود و زنده ماند تا درنهايت هر آنچه برايش زحمت‌كشيده بود و به آن عشق ورزيده بود را به خاك بسپارد و احساساتش را با گاو پيري كه زمين كوچكش را شخم ميزند شريك شود. جاي تأسف است كه در برگردان انگليسي ترجمه جملات معيوب و بدشكل است و استفاده از اصطلاحات آمريكايي به‌جاي اصطلاحات و عبارات چيني اصالت فضاي داستان را از ميان برده است. يو هوا نويسنده‌اي است كه سرتاسر دنيا مردم با آثارش آشنايند؛ گرچه در نسخه‌هاي ترجمه‌شده دليل اين محبوبيت چندان مشخص نيست.

معرفي كتاب درمان شوپنهاور

۹ بازديد

كتاب درمان شوپنهاور

اثر اروين دي. يالوم

خريد كتاب رمان شوپنهاور

اروين دي. يالوم در رمان درمان شوپنهاور تصور مي‌كند فيلسوف معاصري به نام فيليپ كه فردي منزوي و به‌نوعي در رونوشت شوپنهاور است، به يكي از گروه‌هاي درماني روان‌درمانگر مشهوري به نام جوليوس وارد مي‌شود كه خود به دليل در رويارويي ناگهاني با سرطان – و مرگ خويش – به‌مرور دوباره زندگي و كارش نشسته است. فيليپ آرزو دارد يا به‌كارگيري انديشه‌هاي شوپنهاور، به يك مشاور فلسفي بلال شود و براي اين منظور نيازمند سرپرستي جوليوس است. ولي جوليوس مي‌خواهد به كمك اعضاي گروه به فيليپ / شوپنهاور بقبولاند كه اين ارتباط انساني ست كه به زندگي معنا مي‌بخشد كاري كه هيچ‌كسي براي شوپنهاور تاريخي نگرد آروين شد يالوم – استاد بازنشسته‌ي روان‌پزشكي دانشگاه استنفورد، روان‌درمانگر اگزيستانسيال و گروه درمانگر – در اين كتاب نيز هم چون رمان وقتي نيچه گريست با زبان سحرانگيز داستان، به معرفي انديشه‌هاي پيچيده‌اي فلسفي و توصيف فنون روان‌درماني و گروه‌درماني مي‌پردازد.

درمان شوپنهاور اثر اروين د. يالوم رماني نوشته‌شده بر محور ديدگاه‌هاي روان‌شناسي مي‌باشد كه در سال ۲۰۰۵ منتشرشده است. كتاب روايت زندگي روان‌پزشكي كه به بيماري سرطان بدخيم پوست مبتلا شده است. وي پس از وقفه كوتاهي جلسات روان‌درماني گروهي خود را ادامه مي‌دهد تا تسليم هراس از مرگ نشود. در اين رهگذر نظرات آرتور شوپنهاور فيلسوف بزرگ مطرح مي‌شود.

بخشي از كتاب :

اين موضوع اغلب مورد توجه قرارگرفته كه سه انقلاب عمدهٔ فكري بشر، ايدهٔ محوريت انسان را تهديد كرده است. اول، كوپرنيك نشان داد كه زمين آن مركزي نيست كه همهٔ اجرام آسماني به دورش مي‌گردند. بعد داروين روشن كرد كه ما كانون زنجيرهٔ حيات نيستيم، بلكه مانند ساير موجودات، از تكامل اَشكال ديگر حيات به وجود آمده‌ايم. سوم، فرويد نشان داد كه ارباب خانهٔ خودمان نيستيم؛ به اين معنا كه بيشتر رفتار ما تابع نيروهايي خارج از آگاهي ماست. شكي نيست كه آرتور شوپنهاور در اين انقلاب فكري، نقشي برابر فرويد داشت ولي هرگز به تأثير او اذعان نشد زيرا شوپنهاور مدت‌ها پيش از تولد فرويد، فرض را بر اين قرار داده بود كه نيروهاي زيست‌شناختي ژرفي بر ما حاكم‌اند ولي ما خود را مي‌فريبيم و فكر مي‌كنيم خودمان آگاهانه فعاليت‌هايمان را برمي‌گزينيم. (از ترجمه خانم سپيده حبيب، صفحه ۲۹۷)