كتاب درمان شوپنهاور
اثر اروين دي. يالوم

اروين دي. يالوم در رمان درمان شوپنهاور تصور ميكند فيلسوف معاصري به نام فيليپ كه فردي منزوي و بهنوعي در رونوشت شوپنهاور است، به يكي از گروههاي درماني رواندرمانگر مشهوري به نام جوليوس وارد ميشود كه خود به دليل در رويارويي ناگهاني با سرطان – و مرگ خويش – بهمرور دوباره زندگي و كارش نشسته است. فيليپ آرزو دارد يا بهكارگيري انديشههاي شوپنهاور، به يك مشاور فلسفي بلال شود و براي اين منظور نيازمند سرپرستي جوليوس است. ولي جوليوس ميخواهد به كمك اعضاي گروه به فيليپ / شوپنهاور بقبولاند كه اين ارتباط انساني ست كه به زندگي معنا ميبخشد كاري كه هيچكسي براي شوپنهاور تاريخي نگرد آروين شد يالوم – استاد بازنشستهي روانپزشكي دانشگاه استنفورد، رواندرمانگر اگزيستانسيال و گروه درمانگر – در اين كتاب نيز هم چون رمان وقتي نيچه گريست با زبان سحرانگيز داستان، به معرفي انديشههاي پيچيدهاي فلسفي و توصيف فنون رواندرماني و گروهدرماني ميپردازد.
درمان شوپنهاور اثر اروين د. يالوم رماني نوشتهشده بر محور ديدگاههاي روانشناسي ميباشد كه در سال ۲۰۰۵ منتشرشده است. كتاب روايت زندگي روانپزشكي كه به بيماري سرطان بدخيم پوست مبتلا شده است. وي پس از وقفه كوتاهي جلسات رواندرماني گروهي خود را ادامه ميدهد تا تسليم هراس از مرگ نشود. در اين رهگذر نظرات آرتور شوپنهاور فيلسوف بزرگ مطرح ميشود.
بخشي از كتاب :
اين موضوع اغلب مورد توجه قرارگرفته كه سه انقلاب عمدهٔ فكري بشر، ايدهٔ محوريت انسان را تهديد كرده است. اول، كوپرنيك نشان داد كه زمين آن مركزي نيست كه همهٔ اجرام آسماني به دورش ميگردند. بعد داروين روشن كرد كه ما كانون زنجيرهٔ حيات نيستيم، بلكه مانند ساير موجودات، از تكامل اَشكال ديگر حيات به وجود آمدهايم. سوم، فرويد نشان داد كه ارباب خانهٔ خودمان نيستيم؛ به اين معنا كه بيشتر رفتار ما تابع نيروهايي خارج از آگاهي ماست. شكي نيست كه آرتور شوپنهاور در اين انقلاب فكري، نقشي برابر فرويد داشت ولي هرگز به تأثير او اذعان نشد زيرا شوپنهاور مدتها پيش از تولد فرويد، فرض را بر اين قرار داده بود كه نيروهاي زيستشناختي ژرفي بر ما حاكماند ولي ما خود را ميفريبيم و فكر ميكنيم خودمان آگاهانه فعاليتهايمان را برميگزينيم. (از ترجمه خانم سپيده حبيب، صفحه ۲۹۷)