كتاب فروشي كاواك

معرفي انواع كتاب با موضوعات مختلف

معرفی کتاب مدار رأس‌السرطان

۱۱ بازديد

معرفی کتاب مدار رأس‌السرطان

اثر هنری میلر

هنری میلر نویسنده‌ی آمریکایی و از تأثیرگذارترین افراد در دنیای ادبیات است. آثار او اغلب به دلیل بی‌پرده‌گویی‌هایش در باب مسائل جنسی ممنوعه اعلام می‌شدند. در دهه‌ی شصت میلادی آثار میلر در فهرست محبوب‌ترین‌ها قرار داشتند. میلر در سال ۱۹۸۰ میلادی و در سن ۸۸ سالگی درگذشت. کتاب پیش رو، مدار رأس‌السرطان نخستین و از بهترین آثار اوست. میلر در سال ۱۹۳۰ نویسندگی را به‌طورجدی آغاز کرد و برای خود در میان دوستداران ادبیات شهرتی به هم زد.

میلر مدتی در فقر به سر برد و تحت حمایت مالی آلفرد پرس و آنائیس نین زندگی می‌گذراند؛ او در این دوران به‌شدت تحت تأثیر مکتب سورئالیسم قرارگرفته بود و کتاب «مدار رأس‌السرطان» نیز در همین دوره به نگارش درآمده است. میلر با نگارش این رمان تعریف نوینی از رمان ارائه داد و ثابت کرد که بنا است نامش در میان نام مشاهیر ادبی ماندگار شود. این کتاب نخستین بار در پاریس منتشر شد و بلافاصله ممنوعه اعلام شد و تا سال ۱۹۶۱ همچنان عنوان ممنوعه بر شانه‌هایش سنگینی می‌کرد؛ سرانجام با آزاد شدن نشر کتاب به یکی از محبوب‌ترین‌ها بدل شد. به نقل از خود میلر این اثر چون «سفری شاعرانه است از اعماق تاریکی و ترس به‌سوی ساحل طلایی آرامش».

در این رمان تلاش شده ساست تا رنج و محنت نسل جنگ‌زده و آرمان‌ها و آرزوهای بربادرفته‌شان به‌خوبی به تصویر کشیده شود. کتاب به بررسی مسائل حاکم بر جوامع غربی چون جنگ، رکود، فقر، فاشیسم و نازیسم حول دهه‌ی سی میلادی می‌پردازد. در کتاب مدار رأس‌السرطان، با قهرمان داستان و روزگار مملو از یاس و زندگی ملال‌آورش و تا رسیدن به پرتگاه جنون، همراه می‌شویم. داستان این کتاب برگرفته از تجربیات شخصی نویسنده است. ساموئل بکت در نکوداشت این اثر آن را «اثری مهم و انقلابی در تاریخ آثار ادبی مدرن» قلمداد کرده است که مهر تأییدی است بر اهمیت و ارزشمندی آن.

بخش‌هایی از متن کتاب

باید تنها باشم. باید در تنهایی به این ناامیدی خود بیندیشم. آفتاب و سنگفرش کوچه و خیابان را در خلوت خود می‌خواهم، دور از هر حرف‌وحدیثی، تنها خودم و خودم و صدای تپش قلبم که چون موسیقی است. تصمیم گرفتم که نه دل‌بسته‌ی چیزی شوم و نه دیگر از کسی انتظاری داشته باشم. من نه پولی دارم و نه امیدی. من سعادتمندترین انسان عالمم.

یک سال پیش گمان می‌کردم هنرمندم. حال دیگر به این موضوع نمی‌اندیشم. هستم. جانم اما از هرچه هنر و ادبیات است تهی است. خدا را شکر که دیگر کتابی هم برای نوشتن نیست. برایتان سؤال است که پس آخر این چیست؟ این‌که کتاب نیست! مایه‌ی آبروریزی است! افتراست؛ بی‌حرمتی است! این اراجیف با هیچ جای تعریف کلمه‌ی «کتاب» نمی‌خواند. بله این اراجیف بی‌حرمتی بلندبالایی بیش نیست، انداختن تفی است به رخسار هنر، حواله کردن لگدی است به آسمان و زمین و انسان و تقدیر و عشق و زیبایی و هرچه که فکرش را بکنید.

این کتاب توسط  انتشارات ققنوس و با ترجمه‌ی سهیل ‌سمی منتشر شده است که می‌توانید به‌راحتی آن‌را از سایت کاواک خریداری نمایید.لینک زیر:

https://www.cavack.com/Item/4919

معرفی کتاب مرگ فروشنده

۱۱ بازديد

معرفی کتاب مرگ فروشنده

اثر آرتور میلر

خرید کتاب مرگ فروشنده

درباره‌ی نویسنده

آرتور اشر میلر نویسنده، نمایشنامه‌نویس و مقاله‌نویس آمریکایی بود. نام میلر به مدت ۶۱ سال در فهرست مشاهیر دنیای ادبیات و نمایش می‌درخشید؛ از میلر نمایشنامه‌های درخشان بسیاری چون همه پسران من، چشم‌اندازی از پل، قیمت و مرگ فروشنده به‌جای مانده است که هنوز هم به‌طور وسیع به اجرا درمی‌آیند.

ویلی لومان ۳۴ سال است که حرفه‌ی فروشندگی را پیش‌گرفته است. او حالا ۶۰ ساله است و دیگر مانند قبل کارایی ندارد. ویلی حالا دیگر آینده‌ای ندارد تا بدان امیدوار باشد و چاره‌ای ندارد جز آنکه با گذشته‌اش روبه‌رو شود؛ گذشته‌ای که مایه‌ی تأسف و ناامیدی است و ویلی را در هم می‌شکند. درنهایت ویلی دست به اقدامی شجاعانه میزند اما این سؤال مطرح است که آیا ویلی حقیقتاً قهرمان است یا احمقی است که تنها خودش را فریب می‌دهد؟

این داستان، شاد نیست. داستان درباره‌ی خانواده‌ای است غرق در مشکلات؛ درباره‌ی پا به سن گذاشتن است و درباره‌ی سال‌ها سخت‌کوشی و درنهایت دست نیافتن به هیچ‌چیز و کنار گذاشته شدن. مرگ فروشنده داستان آرزوهای بزرگی است که هیچ‌گاه محقق نمی‌شوند؛ داستان خیانت و داستان رابطه‌ی سرد میان پدر و پسر. مرگ یک فروشنده داستان یک پدر است. این پدر چه‌کار می‌کند؟ بی‌قرار است چراکه شغلش را ازدست‌داده، پیوندش را با همه‌چیز، حتی با فرزندانش ازدست‌داده و گرفتار خیالات خود شده است.

با پیش رفتن در داستان تراژدی حقیقی ذره‌ذره خود را نشان می‌دهد. این کتاب از آن دسته آثاری است که باید بیش از یک‌بار مطالعه شود تا به‌درستی درک شود. مرگ فروشنده خواننده را عمیقاً تحت تأثیر قرار می‌دهد و این در حالی است که مطالعه‌اش چندان خوشایند نیست. این اثر در قالب نمایشنامه نوشته شد و واضح است که بازیگران بسیاری آن را روی صحنه برده‌اند؛ اما نخستین بار ۲۸ جولای ۱۹۴۹ بود که مرگ فروشنده در لاندن تیِتر روی صحنه رفت.

لیندا (صدای ویلی را از بیرون اتاق می‌شود، با اندکی لرزش صدا می‌کند): ویلی!
ویلی: همه‌چیز روبه راهه. برگشتم.
لیندا: چرا؟ چی شده؟ (مکث کوتاه) اتفاقی افتاده ویلی؟
ویلی: نه. چیزی نشده.
لیندا: تو که با ماشین تصادف نکردی مگه نه؟
ویلی (با کمی خشم): گفتم که چیزی نشده. مگه نمی‌شنوی؟
لیندا: حالت خوبه؟
ویلی: به حد مرگ خستم. (صدای موسیقی کم و کمتر می‌شود. ویلی کنار لیندا دراز می‌کشد، کرخ و بی‌حس) نتونستم. نتونستم لیندا… ۱۲۳

ویلی لومان درست ماند همه‌ی ما می‌خواهد موفق باشد. گرچه در ابتدا این‌گونه به نظر می‌رسد که ویلی یک شکست‌خورده‌ی تمام‌عیار است اما باید گفت که با پیش رفتن در داستان متوجه خواهیم شد که این شکست ویلی از سر بددلی و کم‌کاری نیست که از سر غفلت است. به گمان ویلی موفقیت در زندگی به داشتن ثروت است و راه رسیدن به ثروت، محبوبیت است. ویلی به‌جای تلاش و پند گرفتن از اشتباهات گذشته، سعی دارد راه رسیدن به موفقیت را میانبر بزند و همین دلیل آن می‌شود که درنهایت نه دوستی داشته باشد و نه پولی. فروشنده‌ای درون ویلی است که دائم در گوشش می‌خواند «ارزش تو به آن چیزی است که می‌فروشی» و مشکل هم همین‌جاست. ویلی نمی‌تواند چیزی بفروشد. او بی‌ارزش است.

میگویند که غفلت یک نعمت است و این نمایشنامه تماماً درباره‌ی ویلی است؛ ویلی با همه‌ی وجودش تلاش می‌کند، حتی تا مرز دیوانگی پیش می‌رود تا خود را رویارویی با واقعیت دور نگاه دارد؛ واقعیت این‌که ویلی دروغ می‌گوید، تقلب می‌کند، دوستی ندارد و به درد هیچ کاری نمی‌خورد.

آنچه این نمایش را تا این اندازه درخشان می‌کند این موضوع است که هرکدام از شخصیت‌های نمایش تجسم یکی از ابعاد شخصیت ویلی است. همسر ویلی همان‌گونه با او رفتار می‌کند که ویلی آرزو دارد جامعه با او رفتار کند، دو پسر او می‌خواهند درست شبیه به او باشند و آن زمان که ویلی متوجه این موضوع می‌شود امید و آرزوهایش از بین می‌روند و پسر همسایه‌اش هر چیزی را که ویلی و دو پسرش در طلب آن هستند دارد. از همین روی، مشاهده‌ی رفتار و نحوه‌ی برخورد ویلی با این افراد به‌غایت جالب است. از دیگر نکات مثبت این نمایشنامه دیالوگ‌های بسیار خوب آن است.

۱۷ سالم که بود به جنگل قدم گذاشتم و وقتی ۲۱ سالم شد اومدم بیرون؛ و به خدا قسم که پولم از پارو بالا می‌رفت.

معرفی کتاب جنس اول

۱۱ بازديد

معرفی کتاب جنس اول

توانایی‌های ذاتی زنان و تغییر جهان به دست آن‌ها

خرید کتاب جنس اول

هلن فیشر ادعا می‌کند که «آینده متعلق به زنان است». او در کتاب جدیدش به این دعا می‌پردازد و با استناد به تحقیقات علمی این موضوع را بیانگر می‌شود که زنان ذاتاً دارای توانایی‌هایی هستند که آن‌ها را قادر به تغییر جهان می‌کند؛ زنان می‌توانند همان رهبران موعود و چرخانندگان تجارت و جامعه باشند؛ چه امروز و چه در قرن‌های آینده.

هلن فیشر با اشاره به تاریخ و آوردن خاطرات و داستان‌های جذاب و خواندنی یادآور می‌شود که ساختار منحصربه‌فرد مغز زنان و نظام شبکه‌ای و تفکر استنتاجی آن‌ها در مقایسه با نظام خطی و تفکر مرحله‌ای مغز مردان به آن‌ها توانایی‌های خاصی بخشیده؛ توانایی‌های کلامی، درک دیگران، احساسات تیز، راهبردهای درمانی مخصوص به خودشان و بسیار برتری‌های دیگر موفقیت زنان را در دنیای پزشکی، تحصیل، ارتباطات، حقوق و سیاست تضمین می‌کند. تغییراتی که اخیراً در اجتماع و دنیای ارتباطات و اقتصاد و دگرگونی‌هایی در خانواده‌ها که شاهد آن هستیم همگی برای زنان امروزی امتیاز محسوب می‌شوند؛ استعدادهای منحصربه‌فرد بانوان به‌شدت در دنیای مدرن موردنیاز و کاربردی است.

این کتاب چشم‌های شما را باز می‌کند و سبب می‌شود خودتان، خانواده‌تان، جهان اطرافتان و هر زن و مردی که ملاقات می‌کنید را طوری دیگر ببینید.

هلن فیشر در این اثر خود با استدلال‌های منطقی و علمی توجیه می‌کند که چرا زنان روزبه‌روز قدرتمندتر می‌شوند. از دید فیشر آینده‌ی بانوان بسیار روشن است و دلیل این موضوع همان حقیقتی است که بر هیچ‌کس پوشیده نیست؛ زنان و مردان از بدو تولد اساساً با یکدیگر متفاوت‌اند. مغز زنان و مردان عملکردهای متفاوتی دارند و همین سبب می‌شود این دو گروه مشخصه‌های رفتاری متفاوتی از خود نشان دهند.

فیشر بیان می‌کند که ازآنجایی‌که جنسیت جنین به‌صورت پیش‌فرض ماده است و تنها با اضافه شدن اندروژن، آن‌هم در مرحله‌ی مشخصی از رشد در رحم مادر، تغییر می‌کند، می‌توان گفت که زنان جنس اول هستند و حالا نیز چندی است که در تمامی زمینه‌ها مشغول اثبات برتری ذاتی خود هستند. در جوامع ابتدایی قدرت در دستان شکارچی‌ها بود و تقسیم‌کار به‌گونه‌ای بود که برتری‌های زیستی زنان برای قرن‌ها نادیده گرفته شد؛ آن‌ها همیشه زیر پرچم مردان خود بودند و با رونق کشاورزی و تحول سبک زندگی، این وضعیت تشدید شد.

حالا تمام این استعدادها فرصت شکوفایی یافته‌اند و ویژگی‌هایی که سابقاً ضعف خوانده می‌شدند، برتری نامیده می‌شوند. زنان در استفاده از کلمات استادند؛ قادرند ذهن دیگران را بخوانند؛ احساسات تیز و دقیقی دارند؛ همدل و صبورند و درآن‌واحد قادرند به چند موضوع گوناگون فکر کنند، تمامی جوانب را در نظر می‌گیرند و در فعالیت گروهی بسیار موفق‌اند.

نویسنده سعی دارد هریک از این ویژگی‌ها را با شواهد و تحقیقات علمی ثابت کند و اتفاق خوشایند اینجا آن است که تمام این ویژگی‌ها در اقتصاد خدمات محور جامعه‌ی کنونی بسیار موردنیازند. موضوعی که فیشر از فهم آن عاجز است این حقیقت است که همان شرایط اجتماعی که مدت‌ها زنان را از پیشرفت بازداشته حال تنها تحت تأثیر گلوبالیسم به صورتی دیگر در حال شکل‌گیری است.

معرفی کتاب جایی که خرچنگ‌ها آواز می‌خوانند

۱۰ بازديد

جایی که خرچنگ‌ها آواز می‌خوانند

اثر دلیا اوئنز 

خرید کتاب جایی که خرچنگ‌ها آواز می‌خوانند

درباره‌ی نویسنده

دلیا اوئنز از نویسندگان سه اثر بین‌المللی و پرفروش «اشک‌های کالاهاری»، «چشم فیل» و «رازهای ساوانا» در حوزه ادبیات ناداستان است؛ این آثار شرح زندگی و تحقیقات علمی او را در آفریقا روایت می‌کنند. دلیا اوئنز موفق شد جایزه‌ی جان بُرو را برای تألیف آثارش در باب طبیعت از آن خود کند و در مجله‌های Nature,The African Journal of Ecology  و  International Wildlife آثار خود را منتشر کند. این بانوی نویسنده هم‌اکنون ساکن آیداهو است و به فعالیت‌های خیرخواهانه‌اش برای کمک به مردم و حفظ حیات‌وحش زامبیا ادامه می‌دهد. رمان «جایی که خرچنگ‌ها آواز می‌خوانند» نخستین رمان او است.

این رمان با نثر لطیف و درعین‌حال نمادین خود به ترسیم شجاعت کایا کلارک وزندگی دشوارش می‌پردازد؛ کایا دختر جوان و تنهایی است؛ خانواده‌اش او را ترک کرده‌اند و او نه‌فقط در مدرسه، نه‌فقط در شهری که در آن ساکن است، که در کل این دنیا احساس غریبی می‌کند.

مادر طبیعت دایه‌اش می‌شود و باتلاق دنجی در شمال ساحل کارولینا مأمنش. این باتلاق برای کایا تنها مکانی برای مخفی شدن نیست؛ کایا در آنجا به هیئت دختری آغازین درمی‌آید و مستقل می‌شود و در دل طبیعت وحشی پناه می‌گیرد؛ طبیعتی که به او وفادار است و خود او تجلی ذات آزاد و آرام آن است.

تا آنکه پسر جوانی پا به خلوت کایا می‌گذارد و جهان منزوی کایا به‌یک‌باره از اساس به لرزه درمی‌آید. علاوه بر این‌ها ماجرای قتل مرموز و حل‌نشده‌ی پسر موفق و دخترکَش شهر و بسیار حرف نگفته‌ی دیگر در کتاب هست که ارزش مطالعه دارد. 

گرچه می‌توان کتاب را به مشتی محکم تشبیه کرد اما باید گفت که این اثر زیبا به دستی متواضع نگاشته شده است. کتاب گرچه داستانی قوی دارد اما به همان اندازه لطیف است و در عین لذت‌بخش بودن خواننده را دیوانه می‌کند!

نثر کتاب

نثر کتاب بسیار منحصربه‌فرد است؛ نفس‌گیر است و چنان زیبا بیان‌شده که حتی در توصیف یک کرم شب‌تاب کوچک نیز از عمق و جزییات کم نگذاشته و آن‌قدر بااحساس است که خواننده را گاهی به گریه می‌اندازد.

در متن کتاب جملاتی هست که چون شعر خوانده می‌شوند و وزن غنائی آن‌ها همانند حرکت قایق بر سطح آب آرام است. کتاب گرچه نثر پرزرق‌وبرقی ندارد اما بی‌نقص است.

اوئنز به خواننده نمی‌گوید که چگونه بیندیشد؛ او به هر نکته چنان سرشار گریز میزند که خواننده حتی صدای نفس‌هایش را نیز می‌شنود. او با لحن انبوه از احساس خود خواننده را متقاعد می‌کند که جست‌وجو کند و بیابد؛ بسنجد و کشف کند و تمام این‌ها را به‌تنهایی انجام دهد.

تخیل قوی اوئنز خواننده را همان‌گونه راهنمایی می‌کند که باتلاق کیا را، و خواننده چنان ذره‌ذره‌ی داستان را تجربه می‌کند که بوی دریا را می‌شنود و طعم شیرین عشقی نوپا را بر زبان خود حس می‌کند.

سفر کیا سال‌ها به طول می‌انجامد و داستان ما را از کودکی تا دوران بلوغ و پختگی او با خود همراه می‌کند. این حقیقت که رمان در اصل قصیده‌ای است در مدح مادر طبیعت و شکوه اعجاب‌انگیز و غریزه‌ی پرورش و محافظت او، کتاب را دوچندان دوست‌داشتنی می‌کند. تمام شخصیت‌های کتاب، چه آن‌ها که سرشار از نقص‌اند و چه آن‌هایی که ذاتی رها و آزاد دارند بسیار به دل می‌نشینند. ذره‌ذره‌ی این داستان از احساس و عشق اشباع‌شده و پایان کتاب که خود ماجرای دیگری است!

شاید در برخی نقاط با خود بیندیشید که دیگر داستان رو به افول است و دیگر به اوج خود بازنمی‌گردد اما باید بگویم خود کتاب به شما ثابت خواهد کرد که تک‌تک جزییات و رویدادهای داستان درست سر جای خود هستند.

به آن‌هایی که زیبایی طبیعت گرامی داشته شده در دل یک داستان را تحسین می‌کنند، به آن‌هایی که دنبال داستانی عاشقانه هستند که هر ذره‌اش لطیف و حقیقی باشد، به آن‌هایی که چاشنی قتل و رمز و راز را در داستان می‌پسندند و به آن‌ها که به‌راستی می‌خواهند این دختر توسری‌خور داستان ما یک روز چون الماسی درخشان نگاه‌ها را به خود خیره کند باید بگویم این داستان خوراک شما است!

جایی که خرچنگ‌ها آواز می‌خوانند داستان سازگاری است، داستان پایداری است، داستان امید است و عشق و تنهایی و عزم و اشتیاق و تعصب و قدرت. در این کتاب در زمان به سفر می‌پردازیم تا از داستان کایا، دختر باتلاق نشین، سر درآوریم که در حومه‌ی شهر زندگی می‌کند و مردم محلی هرگز او را هم‌سطح خود نمی‌دانند؛ او را قضاوت می‌کنند، به سخره می‌گیرند و به او زور میگویند. اما در این میان هستند کسانی که آغوش مهربانی و دوستی به روی او باز کنند و به او عشق بورزند. آخ که چقدر این کتاب خواستنی است!

معرفی کتاب شهر معمولی

۱۱ بازديد

نقد کتاب شهر معمولی

اثر ناتالی لید

خرید کتاب شهر معمولی

در این مطلب قصد داریم به معرفی صدایی جدید در دنیای ادبیات کودک بپردازیم؛ ناتالی لید و نخستین رمان او، شهر معمولی. این رمان پوستتان را به خارش می‌اندازد، چشمانتان را برق می‌اندازد و قلبتان را به آواز درمی‌آورد.

میدنایت گولچ قبل‌ترها مکان جادویی بود. شهری بود که مردم می‌توانستند بر فراز طوفان‌ها آواز بخوانند و بر بالای گل‌های آفتاب‌گردان رقص و پای‌کوبی کنند؛ اما این داستان‌های سحرآمیز برای خیلی وقت پیش‌اند؛ خیلی وقت پیش یعنی قبل از آنکه شهر نفرین شود و همه‌ی جادوها از شهر کوچ کنند. فلیسیته ۱۲ ساله است و از تمام ماجرا خبر دارد. قلب مادرش نفرین‌شده تا همیشه سرگردان باشد و نتواند یکجا بند شود.

اما زمانی که به میدنایت گولچ می‌رسند، صدایی در گوش فلیسیته می‌خواند که قرار است شانس به او رو کند. فلیسیته کلمه‌ها را جمع می‌کند؛ او کلمه‌ها را هرکجا که باشند می‌بیند؛ کلمه‌ها بعضی‌اوقات بالای سر آدم‌های غریبه می‌درخشند و بعضی وقت‌ها در مراسم عید گوشه‌ای دنج در کلیسا پیدا می‌کنند و قایم می‌شوند، گاهی وقت‌ها هم می‌شود که به گوشه‌ای نرم سگ فلیسیته گیرکرده باشند. جونا هم پسر مرموزی است که موهای سیخ سیخی دارد و کارهای خوب می‌کند و پر است از کلمه‌هایی که فلیسیته قبلاً ندیده است؛ کلمه‌هایی که باعث می‌شوند ضربان قلب فلیسیته تند شود. فلیسیته فقط می‌خواهد در میدنایت گولچ بماند اما اول باید بفهمد که چطور می‌شود جادو را به شهر بازگرداند، نفرین را باطل کرد و قلب شکسته‌ی مادرش را درمان کرد.

میدنایت گولچ زمانی شهر سحرآمیزی بود. بعضی از مردم می‌توانستند کاری کنند باران ببارد؛ بعضی‌ها هنگام ناراحتی می‌توانستند نامرئی شوند، بعضی‌ها در تاریکی برق می‌زدند؛ بعضی‌ها شیرینی‌های جادویی می‌پختند و اگر آدم‌های خجالتی از آن‌ها می‌خوردند یخشان آب می‌شد و حسابی می‌خندیدند. بعضی‌ها بودند که خاطرات شاد آدم‌ها را به یادشان می‌آوردند و خاطرات غم‌انگیزشان را از ذهن پاک می‌کردند و حتی بعضی از آن‌ها می‌توانستند نور ستاره‌ها را در شیشه‌ی مربا نگه‌دارند. سالیان سال میدنایت گولچ پر بود از جادو تا اینکه تمام آن‌ها با نفرینی دود شدند و رفتند هوا.

سال‌ها می‌گذرد… فلیسیته جونیپر دخترکی است که کلمه‌ها را به هر شکل و اندازه‌ای که باشند می‌بیند؛ فلیسیته با مادر، هالی، خواهر کوچولوی شش‌ساله‌اش، فرانی جو، و بیسکوییت، رفیق فسقلی پشمالویشان، در شیشه‌ی فلفل ترشی‌شان به شهر می‌آید. این شهر عجیب‌وغریب فلیسیته را حسابی گیج می‌کند اما این شهر تنها جایی است که فلیسیته در آن احساس راحتی می‌کند اما نفرینی که قلب مادرش را آواره کرده دست از سر خانواده‌شان برنمی‌دارد. آیا نفرین مادر فلیسیته به نفرینی که سال‌ها پیش شهر را فراگرفت ربط دارد؟ سال‌ها می‌گذرد و خاطرات این ماجرا کمرنگ و کمرنگ‌تر می‌شوند و تنها یک‌راه برای حل این ماجرای رمزآلود وجود دارد. فلیسیته با کمک بهترین دوستش، جونا، تصمیم می‌گیرد تا جادو را به شهر بازگرداند، قلب مادرش را مانند قبل کند و یک‌بار برای همیشه از شر این نفرین موزی خلاص شود.

ناتالی لُید با نثر پر آب‌وتاب و جذابش دنیایی جادویی خلق می‌کند که بسیار شبیه به جهان واقعی است؛ پر است از غافلگیری‌هایی که خواننده را افسون می‌کند. «شهر معمولی» روایتی است سحرآمیز و این سحر از ابتدا تا انتهای داستان جریان دارد؛ برخی جاها اوج می‌گیرد و بعضی‌اوقات هم فروکش می‌کند. شخصیت‌های این رمان هرکدام نقطه‌ضعف خاص خودشان را دارند و با یک‌جور سختی و مشکل دست‌وپنجه نرم می‌کنند. این حکایت آهنگین و شادی‌بخش و سحرآمیز خواننده را به این فکر می‌اندازد که حتی اگر غم و درد و تنهایی به سراغش آمد جادو را در خودش و دیگران جست‌وجو کند.

«می‌دونی… خاطرات بد فقط با لیس زدن بستنی یادت نمیان. به هرچیزی که دست بزنی، هرچیزی که بو کنی، هر چیزی که مزه کنی یا هر عکسی که ببینی ممکنه یه خاطره‌ی بد رو به یادت بیاره. دست تو نیست که چی یادت بیاد و چی یادت نیاد؛ اما می‌تونی اونو با یه چیز خوب عوض کنی. من تصمیم گرفتم به چیزای خوب فکر کنم.»

ناتالی لید مانند فلیسیته کلمات اعجاب‌انگیز را کنار یکدیگر می‌گذارد و به هم می‌بافد و احساس متقارنی ایجاد می‌کند که هر پنج حس خواننده را درگیر خود می‌کند و کمی جادو به واقعیت می‌افزاید. این کتاب یک عالم ویژگی‌های خوب دارد؛ اما حشو کلماتی مانند «معرکه‌تر از معرکه»، پرشکوهِ پرشکوه و کلماتی مانند آن کمی بیش‌ازحد استفاده‌شده‌اند که البته ایراد بزرگی هم نیست. پای جلد کتاب به وسط بیاید دهان همه‌مان حسابی آب می‌افتد! کیست که در روزهایی که از دنده‌ی چپ بیدار شده باشد دلش نخواهد از بستنی کف گرگی بیسکویتی اندی، بستنی قهوه مارش مالوری، بستنی شکلات سفید و گیلاس و فندق سوزی، بستنی کیک سیب کاراملی اورَنجی و یا بستنی از جلوی چشمام گم شو نون خامه ای ویرجیل بخورد؟ خنده‌دار و خوشمزه است مگر نه؟ ۱۲۳

«خیلی عجیب و غریبه که زندگی همش داره تغییر میکنه. کل روز آدما میان و میرن و از کنار هم رد میشن. هیچ‌وقت نمی‌دو نی که کی قراره قلبتو بدزده یا قراره کجا آروم بگیری و راحت باشی. فقط میتونی نگاه کنی و امیدوار باشی؛ و باور داشته باشی.»

معرفی کتاب ستاره بخش

۱۱ بازديد

معرفی کتاب ستاره بخش

اثر جوجو مویز

خرید کتاب ستاره بخش

رمان ستاره‌بخش اثری است از نویسنده‌ی محبوب و مشهور، جوجو مویز که در سال ۲۰۱۹ منتشر شد و در رده‌ی آثار داستانی، تاریخی و عاشقانه قرار می‌گیرد. جوجو مویز در رمان ستاره‌بخش که براساس داستانی واقعی است، به نقل داستان چند زن می‌پردازد که طی برنامه‌ای، داوطلب می‌شوند تا به مناطق کوهستانی غرب ایالت کنتاکی سفر کنند و به سکنه‌ی این منطقه‌ی دورافتاده کتاب و امکانات آموزشی برسانند. رمان ستاره‌بخش اثر جوجو مویز با ترجمه‌ی شهرزاد صالحی به فارسی برگردانده شده‌ و به همت انتشارات میلکان منتشر شده است.

بر اساس داستانی واقعی

در دوران افسردگی بزرگ آمریکا، با تلاش‌های النور روزولت، برنامه‌ای به نام کتابداران اسب‌سوار در دستور کاردولت قرار گرفت که هدف آن بردن کتاب به مناطق دورافتاده‌ی ایالت کنتاکی و سوادآموزی به مردم آنجا بود. داوطلبان سوار بر اسب‌های خود از جویبارهای پوشیده از یخ عبور می‌کردند و با خورجین‌های پر از کتاب و ابزار ‌آموزشی از کوه‌ها می‌گذشتند تا آن‌ها را در میان مردمانی که به‌دور از امکانات لازم برای تحصیل و مطالعه زندگی می‌کردند، توزیع کنند. جوجومویز در رمان ستاره‌بخش داستان چند زن را روایت می‌کند که در این کتابخانه‌ی سیار به فعالیت مشغول‌اند و از ماجراهای سفرشان برایمان می‌گوید.

طرح داستان و شخصیت‌پردازی

جوجو مویز رمان ستاره‌بخش را بر اساس داستانی واقعی به نگارش درآورده است؛ ستاره بخش به لحاظ انتخاب موضوع بی‌مانند است چرا‌که گمان نمی‌کنم بتوان کتابی را یافت که به این موضوع پرداخته باشد. رمان ستاره‌بخش داستانی است حماسی، خنده‌دار، نفس‌گیر و هیجان انگیز؛ رمانی درباره‌ی دوستی میان چند زن، درباره‌ی عشق و درباره‌ی یک قدم فراتر نهادن. رمان ستاره‌بخش با دیگر آثار معاصری که به موضوع زنان پرداخته‌اند تفاوت دارد و شاید همین تفاوت است که مطالعه‌ی آن را تا این حد لذت بخش می‌کند. فهم داستان آسان است و سریع می‌توان در آن پیش رفت. نثر از سلاست زیبایی برخوردار است و سرعت خوبی دارد. شخصیت‌ها هرکدام به خوبی پرداخته شده اند و فوق‌العاده هستند.

صبور باشید!

صادقانه بگویم، اگر چندان مخاطب صبوری نیستید ممکن است اوایل کتاب کمی حوصله‌تان را سر ببرد؛ تا حدود ۲۵۰ صفحه‌ی نخست کتاب اتفاق هیجان‌انگیز خاصی رخ نمی‌دهد؛ داستان به تدریج پایه‌گذاری می‌شود و در ۱۰۰ صفحه‌ی نهایی است که همه‌چیز اتفاق می‌افتد. پس پیشنهاد من این است که اگر در ابتدا احساس کردید رمان ستاره بخش به خوبی تعریف و تمجیدهایی که از آن می‌شود نیست، به مطالعه ادامه دهید و من تضمین می‌کنم که خود خواهید فهمید این اثر ارزش زمانی را که برایش گذاشتید دارد، چرا که پایان رمان ستاره‌بخش جوجو مویز، بی نظیر و فوق‌العاده است.

ستاره‌بخش، اثری الهام بخش برای زنان

 این اثر شاید بهترین اثر تاریخی و فمینیستی باشد که زنان را برمی‌انگیزد، به آن‌ها نیرو می‌دهد و تشویقشان می‌کند تا هویت حقیقی‌شان را کشف کنند و از حقوق خود دفاع کنند؛ حتی اگر در شهری کوچک و زیر سلطه‌ی مردان خشن، بی‌سواد و متعصب زندگی می‌کنند. زنانی که در کتاب ستاره‌بخش درباره‌شان می‌خوانیم، همان‌هایی هستند که گرد‌ هم آمدند تا کتابخانه‌ای تأسیس کنند و سوار بر اسب، به خانواده‌هایی که تشنه‌ی دانستن، یادگیری، پیشرفت و تفریح هستند، کتاب برسانند. آن‌ها به زنان بسیاری کمک کردند تا اندکی از فضای خانه و خانه‌داری فاصله بگیرند و به دنیای داستان و خیال قدم بگذارند. کاری که آن زنان سال‌ها پیش انجام دادند، نسخه‌ی ابتدایی همان کاری است که شرکت آمازون امروز انجام می‌دهد.

معرفی کتاب بنجامین فرانکلین، زندگی من

۱۱ بازديد

کتاب بنجامین فرانکلین، زندگی من

نوشته‌ی بنجامین فرانکلین 

خرید کتاب بنجامین فرانکلین، زندگی من

کمتر انسانی پیدا می‌شود که به بنجامین فرانکلین شبیه باشد. بنجامین فرانکلین مردی بود خودساخته، قهرمان، ادیب، کتاب‌خوان، دانشمند، هوشمند، مبتکر، نویسنده، ویراستار و از تمام این‌ها مهم‌تر آنکه او شاید موفق‌ترین سیاستمدار تاریخ آمریکا بود. دیوید هیوم او را نخستین فیلسوف بزرگ و ادیبی متجدد می‌دانست و برایش احترام بسیاری قائل بود.

این کتاب به قلم بنجامین فرانکلین و به این هدف به نگارش درآمده که برای پسرش راهنما و چراغ راهی باشد. شرح‌حال بنجامین فرانکلین سرشار است از زندگی و شرح عمر پرماجرای او است. این کتاب به لحاظ سیاق، در شمار بهترین آثار او قرار می‌گیرد؛ از مهم‌ترین آثار ادبی به‌حساب می‌آید و مطالعه‌اش برای مخاطبان خود در هرکجای دنیا که باشند، لذت به ارمغان می‌آورد.

پیام این کتاب به‌طور خلاصه این است که: خودسازی و عشق به یادگیری راز رسیدن به موفقیت بی‌بدیل است.

بنجامین فرانکلین را به سبب نقش مهمی که در انقلاب آمریکا و تحقیقات درزمینه‌ی الکتریسیته داشت، بیشتر به‌عنوان شخصیتی تاریخی یاد می‌کنند؛ اما همان‌طور که اورموند سیوی، شاگرد ممتاز فرانکلین، در مقدمه‌ی این کتاب می‌گوید، مهارت بی‌نظیر فرانکلین در نویسندگی زمینه را برای او فراهم ساخت تا در سیاست، تجارت و علم، از تأثیرگذارترین مردان قرن هجدهم باشد.

در کتب تاریخی نام او در میان منشیان اعلامیه‌ی استقلال امریکا و قانون اساسی آمریکا می‌درخشد؛ اما کتاب پیش رو، آن‌طور که ریچارد آماچر شرح‌حال‌نگار گفت «نخستین اثر بزرگ ادبیات آمریکا است» که نشان می‌دهد فرانکلین نه‌تنها سیاستمداری بزرگ که نویسنده‌ی قهاری نیز بوده است.

نگارش این اثر در شکل‌گیری گونه‌ی جدید ادبی شرح‌حال بسیار مؤثر بود و به مدت دو قرن جایگاهش را در فهرست پرفروش‌ترین کتاب‌ها حفظ کرد. این حقیقت که نگارش این اثر هرگز کاملاً به اتمام نرسیده و ویرایش نشده ذره‌ای از درخشش کتاب در دنیای ادبیات نکاهیده است. نظر فرانکلین درباره‌ی آثار کتبی دریکی از سخنان خود او مشهود است: «اگر می‌خواهید آن زمان که کالبدتان زیرخاک می‌پوسد، خاطره‌تان در یادها زنده بماند، آثاری خلق کنید که ارزش خواندن داشته باشند و یا دست‌به‌کارهایی بزنید که ارزش نوشته شدن داشته باشند».

مطالعات فرانکلین

کتاب بنجامین فرانکلین، زندگی من، در سال ۱۹۷۰ به چاپ رسید و هدف از انتشارش نمایاندن ذکاوت و فرزانگی فرانکلین نبود. هدف از انتشار این کتاب آن بود که مردم بدانند نظارت دائم بر پیشرفت فردی در درازمدت چه تأثیر شگرفی بر زندگی و شکل‌گیری شخصیت فرد می‌گذارد. فرانکلین دانشمند بود و این اثر را به نحوی تألیف کرد که گویی گزارشی است از تجربیات، موفقیت‌ها و شکست‌هایش در زندگی.

او به‌هیچ‌وجه خود را استاد نمی‌دانست و قصد نداشت به کسی چگونه زیستن را بیاموزد؛ اما موفق شد فرمولی بیابد که موفقیت هرکسی را تضمین کند. این ویژگی شرح‌حال بنجامین فرانکلین را یکی از نخستین آثار کلاسیک خودیاری قرار می‌دهد.

فرانکلین هرگز به دنبال اثبات برتری‌اش نبود؛ مستقیماً با خواننده صحبت می‌کرد و اندک طنزی هم چاشنی سخنانش می‌کرد که سبب می‌شد سخنان او چون گپی دوستانه به نظر بیایند. در بخش نخست کتاب، جزییات زندگی‌اش با خانواده، دوستان، کارفرمایان گوناگون و همکارانش در کنار شرح سفرها و تلاش‌های او برای به راه انداختن کاری جدید، به‌طور دقیق آورده شده و همگی به‌خوبی در زندگی یک مخاطب امروزی کاربرد دارند.

فرانکلین باور داشت که فضل، چه هدیه‌ی خداوند باشد و چه نه به‌خودی‌خود ارزشمند است. او درگذشته فردی پاک‌دین بود و در ادامه‌ی زندگی‌اش به لحاظ فرهنگی پاک‌دین باقی ماند و خود را طرفدار سادگی در نیایش می‌دانست و همواره خود را می‌سنجید و بر پیشرفت خود نظارت داشت. ماکس وبر در کتاب «اخلاق پروتستانی و روح سرمایه‌داری» فرانکلین را از معرفان این اخلاق یادکرده است. فرانکلین در صنعت چاپ نیز فعال بود و باور داشت شخصیت، نتیجه‌ی تصحیح اشتباهاتی است که انسان را از دستیابی به کمال بازمی‌دارند. زندگی آن نیست که انسان جز رنج و سختی چیزی از آن نبیند؛ زندگی بی‌نهایت فرصت در اختیار انسان قرار می‌دهد تا اشتباهاتش را جبران کند.

خودسازی فردی

همین موضوع سبب می‌شود این اثر فرانکلین یکی از اصلی‌ترین و نخستین گام‌ها در حوزه ادبیات و کتب خودیاری بود. از دید فرانکلین هر نظریه مذهبی که بر اساس آن انسان‌ها به دودسته‌ی خوب و بد تقسیم می‌شوند از ریشه غلط بود. فرانکلین انسان‌ها را لوحی سفید و خالی می‌دانست که منتظرند کلام موفقیت بر آن‌ها نوشته شود. سیوی دراین‌باره می‌گوید: «برای فرانکلین کار راحتی بود که هرازگاهی هویتی جدید به خود ببخشد، گویی که لباس کهنه را از تن درآورد و لباس نو به تن کند». دیدگاه او در دوران خودش بسیار متجددانه بود؛ از دید او سرشت افراد ثابت و غیرقابل تغییر نیست بلکه کاملاً آماده‌ی تغییر است و فرد باید گل وجودش را ورز دهد و به کمال برساند.

شرح‌حال او در پا به عرصه گذاشتن آثار خودیاری بسیار مؤثر بود و آن را می‌توان به‌اندازه‌ی آثار آنتونی رابینز مفید دانست. ایده‌ی نسبتاً نامأنوسی که در سر فرانکلین بود این بود که او خودش یادنامه را تنظیم کند تا بهتر افسار زندگی را به دست بگیرد. این اقدام امروزه یکی از فن‌های مهم پیشرفت فردی است. استفان کووی در کتاب «هفت عادت مردمان مؤثر»، خود را وامدار فرانکلین می‌داند؛ مردی که زندگی‌اش «داستان تلاش‌های قهرمانانه‌ی مردی است که قصد داشت اخلاق را پایه‌ی وجود افراد قرار دهد».

راز تأثیر نهادن بر دیگران

فرانکلین در جوانی خود را در بحث بسیار مستعد می‌دانست اما بعدها به این نتیجه رسید که همین «استعداد» او مانع انجام بسیاری کارها است. او تصمیم گرفت خود را به «کم‌رویی و تواضع» عادت دهد، هرگز نسبت به چیزی کاملاً مطمئن نباشد، از عباراتی مانند «بدون شک» استفاده نکند و رفتار و گفتار دیگران را تصحیح نکند. در عوض بیشتر از عباراتی چون «به نظر من…» و «اگر اشتباه نکنم…» استفاده می‌کرد. نتیجه آن بود که گرچه فرانکلین سخنران چندان بزرگی نبود اما مردم به نظراتش توجه می‌کردند و دیری نگذشت تا میان مردم اعتبار پیدا کرد.

شرح‌حال بنجامین فرانکلین این نکته را بیان می‌کند که موفقیت او تنها و تنها از درون خود او نشئت می‌گرفت و محرکی بیرونی نداشت. داستان این کتاب بیانگر این موضوع است که آزادی خلق و رستگاری جوهره‌ی اخلاق آمریکاست. با تمام این‌ها، حس طنز نویسنده و مزاج متلون او و استعدادش در به کرسی نشاندن حرف‌هایش همگی در این اثر مشهودند و درنتیجه ساده‌لوحانه خواهد بود که هنر فضل و شرح‌حال را هم‌تراز آیات الهی تصور کرد و بی‌چون‌وچرا پیروش بود. احترام چندان جزو اخلاقیات فرانکلین نبود.

نظریات و توصیه‌های او با انتقادات بسیاری همراه بودند. فیلسوف و نویسنده‌ی آمریکایی، هنری فرو، باور داشت که توصیه‌های فرانکلین مشوق افراد افسرده‌ای است که سعی در توقف زمان دارند و بی‌وقفه به دنبال مادیات‌اند و هرگز از طبیعت و لحظه لذت نمی‌برند. راسل بی. نای به او لقب «نخستین پیامبر صرفه‌جویی و فرشته نگهبان حساب‌های پس‌انداز» داد. این انتقادات احتمالاً بیشتر متوجه مجموعه سخنان فرانکلین در باب صرفه‌جویی و رسیدن به ثروت بود که با عنوان «جاده‌ی ثروت» (the way to wealth) منتشرشده بود. فرانکلین اخلاق خودیاری را تحسین می‌کرد و اعتقاد داشت هدف این اخلاق تنها دستیابی به موفقیت مادی نیست؛ بلکه دستیابی به رستگاری است و زندگی غنی‌تر.

می‌توانید به‌راحتی این کتاب را از سایت کاواک بصورت آنلاین خریداری نمایید.

معرفی کتاب دوازده صندلی

۱۳ بازديد

کتاب دوازده صندلی

اثر ایلیا ایلف و یوگنی پتروف

خرید کتاب دوازده صندلی

اوستاپ بندر شیاد بی‌کاری است که تنها راه درآمدش همین زبان چرب و نرمش است و در روسیه روزگار می‌گذراند. اَستاپ با ایپلویت ماتویویچ وروبیانینوف که ازقضا نجیب‌زاده‌ای است که به‌تازگی به سرزمین مادری‌اش بازگشته، دست‌به‌یکی می‌کند تا جواهرات گمشده‌ای که در تعدادی صندلی پنهان‌ شده‌اند را بیابند و این در حالی است که این صندلی‌ها را مقامات شوروی ضبط کرده‌اند. جست‌وجوی این صندلی‌ها قهرمانان نه‌چندان دوست‌داشتنی داستان ما را روانه‌ی سفری می‌کند که از مسکو آغاز می‌شود و تا گرجستان و کوه‌های کاکاسوس نیز کشیده می‌شود. آن دو در سفر خود به هر نوع شخصیتی روبه‌رو می‌شوند؛ از سیاستمداران روس بگیر تا آخرین سهامداران دوران پیش از انقلاب شوروی؛ یکی از یکی خودخواه‌تر، حریص‌تر و بی‌مصرف‌تر.

هزاران جور شخصیت در این کتاب وجود دارد. فقیر، غنی، پیر، جوان، زرنگ، ساده‌لوح، دلیر، بزدل، باهوش، غافل… اما تنها یک‌چیز است که آن‌ها را کنار هم نگه می‌دارد و آن یک‌چیز، جست‌وجوی پول است و ثروت. ایلف و پتروف با خلق این اثر موفق شدند تا یکی از اصلی‌ترین انگیزه‌ها و محرک‌های انسان در زندگی که دستیابی به ثروت باشد، به تصویر بکشند. نمایش انسان‌های جورواجور و زبان طنز کتاب (که خواننده را از خنده روده‌بر می‌کند) سبب می‌شود خواننده در دل آرزو کند که ای‌کاش می‌شد به جمهوری شوروی آن زمان رفت و دید که چه اتفاقاتی نویسنده را تحت تأثیر قرار داده و الهام‌بخش او برای نوشتن این اثر بوده است. این کتاب را باید خواند؛ مخصوصاً اگر از آن دست انسان‌هایی هستید که از مطالعه رمان‌های طنز قدیمی لذت می‌برید، این اثر را در برنامه مطالعه‌تان قرار دهید.

مرد جوان گفت: «بگو ببینم پدر، هیچ دختری توی شهر هست که دم بخت باشد؟»
پدر از این پرسش او حتی ذره‌ای هم جا نخورد.
از پیش خود را برای جواب آماده کرده بود و پاسخ داد: «بعضی مردها برای عروسی فقط عجوزه‌ها نصیبشان میشه.»
مرد جوان به‌سرعت گفت: «دیگر سؤالی ندارم»؛ اما بلافاصله درامد که: «چطور در خانه‌ای به این درندشتی هیچ دختر جوانی نیست؟» پیرمرد جواب داد: «خیلی وقت است که دیگر دختر جوانی در این خانه نیست.»
«یک موسسه‌ی دولتی هست، یک‌جور خانه برای پیرزن‌های بازنشسته.»
«متوجهم. همان‌هایی که تاریخ تولدشان مال قبل ماتریالیسم تاریخی است؟»
«خودش است. تاریخ تولدشان را نمی‌توانند تغییر دهند.»

وقایع رمان دوازده صندلی همگی بعد از پیروزی نهایی ماتریالیسم تاریخی در یک کشور مستقل رخ می‌دهند.
قهرمانان داستان که در اصل همان اراذل‌واوباش آشنای رمان‌های کلاسیک هستند، در جست‌وجوی گنج‌اند؛ گروهی دو نفره که یکی از آن‌ها شیادی است کلاه‌بردار و دیگری نجیب‌زاده‌ای است از اسب افتاده.

در اولین خیابان ایپلویت ماتویویچ لیزا را به دیوار چسباند و لیزا تاش کرد او را کنار بزند.
فریاد زد: «ولم کن. ولم کن. ولم کن.»
ایپلویت با اصرار گفت: «بیا بریم هتل.»
لیزا خود را از دست ایپلویت آزاد کرد و بی‌آنکه جای خاصی را هدف گرفته باشد یکی از آن مشت‌های زنانه ول داد توی دماغش. عینک دماغی با آن دماغی طلایی‌رنگش افتاد روی زمین و زیر قدم‌های رهگذری با صدای خرچی شکست.
باد خنک عصرگاهی
هو هو کنان از میان درختان می‌گذشت
لیزا اشک‌هایش را در چشم‌هایش نگه می‌داشت و به سمت خانه می‌دوید.
رودخانه با طغیان روان بود.

سفرشان برای یافتن صندلی‌ها پر است از فراز و نشیب‌های مضحک و خنده‌دار اما خواننده همواره طرفدار آن‌ها باقی می‌ماند.
گاهی اوقات تمام لذت جست‌وجوی گنج در مسیر رسیدن به آن است؛ نه درنتیجه‌ی آن.

درباره‌ی نویسنده

ایلیا ایلف، روزنامه‌نگار و نویسنده‌ی محبوب اهل شوروی با اصالت یهودی بود. او در دهه‌ی ۲۰ و ۳۰ میلادی فعالیت داشت و اکثراً آثارش را با همکاری یوگنی پتروف منتشر می‌کرد. گروه دونفره‌ی آن‌ها را با عنوان ایلف و پتروف می‌شناختند. ایلف و پتروف با همکاری یکدیگر رمان‌های طنز و پرطرفدار «دوازده صندلی»، «گوساله کوچک طلایی» و کتاب «آمریکای کوچک طلایی» را منتشر کردند که در آن خاطرات سفرشان به آمریکا را در سال‌های ۱۹۳۵ تا ۱۹۴۶ گردآوردند.

ایلف و پتروف بیشتر با دو رمان دوازده صندلی و گوساله کوچک طلای جای خود را در قلب خوانندگان باز کردند. این دو کتاب را شخصیت اصلی آن‌ها، یعنی استاپ بندر که شیادی است دغل‌باز، به یکدیگر مرتبط ساخته است. در هردوی این رمان‌ها استاپ با همراهی دوستان خود در جست‌وجوی گنج است. این رمان‌ها در دوران نسبتاً آزاد تاریخ شوروی شکل گرفتند؛ همان دهه‌ی بیست میلادی که شوروی سیاست جدید اقتصادی (NEP) را برای نخستین بار معرفی کرد. شخصیت‌های اصلی رمان سعی دارند تا فاصله خود را با قوانین مهمل و سست حفظ کنند. نکته موردتوجه در این کتاب، جایگاهی است که خارج از جامعه‌ی منظم، هدفمند و مولد شوروی دارند. در این رمان همچنین برای نویسنده این امکان فراهم‌شده تا بر سکوی مناسبی بایستد و بر جوانب نه‌چندان جذاب و نه‌چندان سوسیالیست جامعه دید کافی داشته باشد و بتواند آن را به سخره بگیرد. این دو اثر در فرهنگ روسیه در فهرست محبوب‌ترین‌ها قرار دارند؛ بارها و بارها مطالعه شدند و مورد نقل‌قول قرارگرفته‌اند. به اقتباس از این رمان فیلم‌هایی هم در جمهوری شوروی، امریکا و چند کشور دیگر ساخته‌شده است.

ایلف و پتروف در دوران رکود بزرگ آمریکا به این کشور سفر کردند. ایلف به کمک پتروف از عکس‌هایی که در طول این سفر گرفته بود نگار نامه‌ای با عنوان «عکس‌های آمریکایی» تنظیم کرد که در مجله‌ی اوگونیوک منتشر شد. زمان زیادی نگذشت تا کتاب دیگری از این دو نویسنده با عنوان «آمریکای کوچک طلایی» (به‌قصد کنایه و به تقلید از عنوان «گوساله‌ی کوچک طلایی») ترجمه شود. در نخستین نسخه‌ی این کتاب عکس‌های ایلف چاپ‌نشده بودند. ایلف و پتروف هم در نگار نامه و هم در کتاب با شوخ‌طبعی و بازیگوشی خاص خودشان به شرح وقایع و ماجراهای سفرشان پرداختند. لازم به ذکر است که ایلف و پتروف هیچ‌کدام از تحسین برخی جوانب زندگی مردم آمریکا در این آثار باکی نداشتند. در ادامه‌ی عنوان کتاب، این توضیح آمده است که:

کشور امریکا مانند خانه‌ای است یک و دوطبقه. اکثریت مردم آمریکا در شهرهای کوچکی زندگی می‌کنند که جمعیتشان به سه، پنج، نه و حتی شاید به پانزده هزار نفر می‌رسد.

 

معرفی کتاب جنایت در تاریکی

۱۳ بازديد

نقد کتاب جنایت در تاریکی

اثر جی. دی. راب

خرید کتاب جنایت در تاریکی

درباره‌ی نویسنده:

نورا رابرت در سیلورسپرینگ مریلند متولد شد. آخرین فرزند از پنج فرزند خانواده بود و بعد از فارغ‌التحصیلی مدتی در یک مدرسه‌ی کاتولیک مشغول به کار شد و در جوانی ازدواج کرد و در کیدزویل ساکن شد. نورا مدتی به‌عنوان منشی حقوقی مشغول بود که به گفته‌ی خودش چندان در این کار عملکرد خوبی نداشت. «در تایپ سریع بودم اما نمی‌توانستم کلمات را هجی کنم. من بدترین منشی حقوقی بودم که بتوان فکرش را کرد». بعد از تولد دو پسرش خانه‌نشین شد و به تمرین نویسندگی پرداخت. در فوریه ۱۹۷۹ ایده‌ی جدیدی به ذهنش رسید و قلم‌به‌دست شد اما باوجود دو فرزند سه و شش‌ساله در خانه زمان کافی را برای اجرای ایده‌اش پیدا نکرد.

نورا رابرت در خانواده‌ای به دنیا آمده بود که همه اهل مطالعه بودند؛ او نمی‌تواند زمانی را به یاد بیاورد که کتابی در دستش نبوده باشد یا داستان‌سرایی نکرده باشد. بالاخره نورا قلم و کاغذش را برداشت و یکی از داستان‌هایش را روی کاغذ آورد. همان‌جا بود که کار حقیقی نورا آغاز شد. داستان نورا چندین بار توسط ناشران مختلف رد شد تا اینکه نخستین کتابش توسط انتشارات سیلوئِت در سال ۱۹۸۱ به چاپ رسید.

نورا همسر دومش را زمانی که برای ساختن کتابخانه اجیرش کرده بود ملافات کرد و در جولای ۱۹۸۵ به ازدواج او درآمد. از آن زمان نورا همسرش زمان خود را صرف رونق بخشیدن به زندگی‌شان و گشتن دنیا کرده‌اند و به کمک یکدیگر کتاب‌فروشی‌ای هم باز کرده‌اند. در تمام عمر نورا مردان زیادی دور و برش بوده‌اند. او نه‌تنها آخرین فرزند خانواده که تنها دختر خانواده نیز بود؛ و فرزندانش هم پسر بوده‌اند. به‌این‌ترتیب او همواره هم‌نشین مردان بسیاری بوده و همین سبب شده تا طرز فکر آن‌ها را به‌خوبی بشناسد. این موضوع برای خوانندگان آثار او بسیار لذت‌بخش است. به گفته‌ی خود او، او یا باید از کار مردا سر رد بیاورد یا باید فریاد زنان سر به بیابان بگذارد!

نورا رابرت در مجامع نویسندگی متعددی عضو است و جوایز بی‌شماری نیز از آن خودکرده است. اخیراً مجله‌ی نیویورک‌تایمز به او لقب «رمان‌نویس محبوب آمریکا» را داد.همیشه برای قتل انگیزه‌ای هست؛ اما زمانی که بازیگر جوان در اکران فیلمی در میدان تایمز به قتل می‌رسد، پی بردن به این انگیزه حتی برای ایو دالاس و گروهش هم کار ساده‌ای نیست. سروکله‌ی بلین دلانو، نویسنده‌ی آثار جنایی که پیدا می‌شود حقیقت وحشتناک کم‌کم خود را آشکار می‌کند. قاتل موبه‌مو، جزییات جنایاتش را از روی داستان‌های او پیش می‌برد؛ جزءبه‌جزء صحنه‌ی قتل با داستان‌های کتاب‌های دلانو مو نمی‌زند. شش کتاب ازسری آثار دلانو باقی‌مانده است و حالا ایو می‌داند حرکت بعدی قاتل چیست؛ اما سؤال اینجاست که چرا قاتل دلانو را برای تقلید انتخاب کرده است؟ آیا شوهر سوءاستفاده گرش ممکن است در این ماجرا دست داشته باشد؟

حالا که پای داستان به واقعیت بازشده ایو باید از توانایی‌ها و تجربیاتش استفاده کند تا بتواند این پرونده‌ی خاص را حل کند. ایو خوش‌شانس است چراکه همسرش، رورک، از طرفدارهای پروپاقرص آثار دلانو است؛ و بسیار هم خوشحال می‌شود در رازگشایی این پرونده به همسر بی‌نظیرش کمک کند؛ اهمیتی ندارد ماجرا قرار است تا چه حد خطرناک شود.

شب بود که چاقویی از غلاف بیرون آمد.

در یکی از شبهی خنک ماه فوریه، در اکران فیلم سایکو در میدان تایمز، کسی چاقو را به گردن شَنِل رایلان فروکرد و در جمعیت تماشاچیان نیمه هشیار و توریست‌هایی که به بازدید میدان تایمز آمده بودند ناپدید شد. دوست صمیمی شنل چند لحظه محل را برای تماسی ترک کرد؛ او گمان نمی‌کرد چنین اتفاقاتی جز در فیلم‌های سیاه‌وسفید قدیمی اتفاق بیفتند؛ اما جسد شنل، غرق در خون، واقعیتی بود که شوخی برنمی‌داشت.

حال، نوبت ایو دالاس است که پرونده را به دست بگیرد و معمای این قتل را حل کند؛ قتلی که بسیار به‌دقت برنامه‌ریزی‌شده و عجیب آنجاست که گویی انگیزه‌ی شخصی نیز در آن دخیل بوده است؛ در این گیرودار ایو با نویسنده‌ای آشنا می‌شود که از هر شخص دیگری بیشتر با صحنه‌ی این قتل آشناست و دلیلش آن است که خود او خالق آن است. دالاس گمان نمی‌کند تمام این ماجرا تصادفی باشد؛ قتل دیگری نیز رخ‌داده که بسیار به یکی از صحنه‌های قتل کتاب خانم نویسنده شباهت دارد. پلیس دست‌به‌کار می‌شود تا شاید بتواند الگویی بیابد؛ سلاح‌های مشابه یا چیزی شبیه به آن؛ اما انگار قاتل داستان ما از تخیلات یک نفر دیگر الهام می‌گیرد و اگر درست حدس زده باشند، تمام قتل‌های آینده‌اش را از روی دیگر کتاب‌های مجموعه پیش خواهد برد.

خبر خوش این است که ایو و همسرش با این نویسنده و آثار او ناآشنا نیستند و همین موضوع در روند تحقیقات بسیار به آن‌ها کمک خواهد کرد. خبر بد اما این است که تا کشته شدن قربانی بعدی زمان زیادی باقی نمانده و تنها ای می‌تواند به این جنایت خلاقانه و وحشتناک پایان دهد. 

بخش‌هایی از کتاب:

«فیلم که می‌بینی انگار به تو حمله می‌کند. هم تصویر دارد و هم‌صدا. تو را می‌کشاند در دنیای خودش. هدفش هم همین است؛ که تو را وارد دنیایی کند که هم بتوانی چیزها را ببینی و هم بتوانی بشنوی؛ اما کتاب؟ وارد دنیای کتاب که بشوی نه تصویری هست و نه صدایی. هرچه هست همان است که در سرت می‌گذرد. تو که خواننده‌ی کتاب هستی باید ورقش بزنی، کلمات را بخوانی و صحنه را، شخصیت‌ها را، لحن گفتارشان، صدایشان، رنگ لباسشان همه و همه را باید خودت تخیل کنی».

 «تو از کجا میدانی؟ کتاب را که ممکن نیست تمام کرده باشی».
«پریدم آخر داستان و خواندمش».
«تو… (چشم‌هایش را بست و کمی بیشتر نوشید) بعضی کارهایت را هیچ جوره نمی‌شود بخشید».

معرفی کتاب دختری که با آتش بازی کرد

۱۳ بازديد

کتاب دختری که با آتش بازی کرد

اثر استیگ لارسون

خرید کتاب دختری که با آتش بازی کرد

«دختری که با آتش بازی کرد» نام دومین کتاب از سه‌گانه‌ی هزاره اثر استیگ لارسون است. استیگ لارسون دستش به کم‌گویی نمی‌رود. اگر خیال کند چیزی آن‌قدر مهم است که باید از آن صحبت شود می‌رود بالای بام و فریادش میزند. در حالت عادی ممکن است خیلی با این ویژگی او کنار نیاییم اما حالا که لارسون درباره‌ی زنان و خشونت علیه آن‌ها قلم به دست گرفته است باید بگویم این زیاده‌گویی بسیار هم به‌جاست.

«سلندر زنی بود که آبش با مردانی که از زن‌ها نفرت داشتند توی یک جوب نمی‌رفت».

در این کتاب، نسبت به رمان قبلی، بسیار بیشتر به لیزبث سلندر ریزه و چابک پرداخته شده است. حال اندکی بیشتر درباره‌ی گذشته‌ی تکان‌دهنده‌ی او و اتفاقاتی که سبب شدند سلندر چنین شخصیت منحصربه‌فرد و قوی‌ای داشته باشد می‌خوانیم.

«با لزبیث سلندر درنیفت. از دید او اگر کسی با تفنگ جلوات در آمد، باید با یک تفنگ بزرگ‌تر جوابش را بدهی».

اما نگذارید تمرکز روی سلندر گولتان بزند. به توجه به موضوع کتاب باید عنوانش همان عنوان «مردانی که از زن‌ها بیزارند» می‌ماند چراکه موضوع کلی کتاب همان موضوع کتاب اول این سه گانه است و بارها نیز تکرار می‌شود. (عنوان اصلی کتاب همین بود اما تغییر کرد و یک تتوی اژدها هم آمد تنگش تا جای خود را در بازار فروش باز کند) این کتاب با یک اثر بی‌نقص بسیار فاصله دارد اما بااین‌حال اثر محبوبی است.

در این اثر نیز لارسون بنا را می‌گذارد به نمایاندن آن روی نازیبای جامعه؛ استانداردها و هنجارهای جنسیتی را زیر سؤال می‌برد و قضاوت را محکوم می‌کند؛ نشان می‌دهد که حتی در یک کشور غربی مثل سوئد که برای خودش بهشتی است نیز این مسائل تمامی ندارند. ما در این رمان سطوح مختلف نفرت نسبت به زنان را شاهد هستیم؛ نفرتی که اگر زنان تلاش کنند حدومرزهایی که جامعه برایشان مشخص کرده را زیر پا بگذارند بسیار بیشتر خود را نشان می‌دهد. این واکنش نخستین واکنشی است که سلندر از جهان اطراف خود دریافت می‌کند؛ این موضوع در رفتار مادر او نیز مشهود است.

«تمام مطبوعات که دست‌به‌یکی کنند سروکله‌ی پلیس هم پیدا می‌شود تا این زن دیوانه‌ی همجنسگرا را که عوض گروه‌های شیطان‌پرستی هم هست و مخالف هنجارهای جنسی است و از جامعه و هرچه مرد است بیزار است پیدا کنند».

گمان می‌کنم پیامی که این کتاب به مخاطبان خود می‌دهد بسیار دوست‌داشتنی است؛ اینکه اگر پای موضوعات مورد بحث در این کتاب به میان باشد نه هیچ‌گونه لطافتی جایز است و نه هیچ سازشی.

درهرحال، نثر لارسون به‌هیچ‌وجه بی‌نقص نیست و گاهی آزاردهنده می‌شود. می‌شود گفت نثر او بسیار جای ویرایش داشت. (این موضوع قابل‌درک است چراکه بیشتر آثاری که پس از مرگ نویسنده‌ی خود منتشر می‌شوند به احترام او با کمترین میزان دست‌کاری و ویرایش روانه‌ی بازار می‌شوند) نکاتی هستند که اکثر خوانندگان این کتاب روی انحا توافق نظر دارند؛ نخست اینکه جزییات بسیار کتاب را تا حدی خسته‌کننده می‌کند و سیل اسامی برندها و محصولات باعث می‌شود حس کنید بروشور تبلیغاتی فروشگاه را به دست گرفته‌اید تا یک رمان.

درنهایت باید گفت پیام کلی کتاب بسیار جالب و باارزش است اما نتیجه‌ی نهایی می‌توانست بهتر از آب درآید.