معرفي كتاب تالار گرگ

معرفي انواع كتاب با موضوعات مختلف

معرفي كتاب تالار گرگ

۲۰ بازديد

كتاب تالار گرگ

اثر هيلاري مانتل

خريد كتاب تالار گرگ

توماس كرامول، صدراعظم هنري هشتم، كسي كه مسئول جدايي از رم و فروپاشي صومعه‌ها بود در مدت‌زمان زندگي‌اش به‌طور وسيعي مورد خشم و نفرت مردم واقع‌شده بود؛ در اين رمان اما در پوشش يك قهرمان ظاهر مي‌شود. جفري آلتون ادعا مي‌كرد او كسي است كه نخستين دولت مدرن را پايه گذراي كرده است؛ بعدها اما مورخان نقش او را در اين موضوع مورد بازبيني قراردادند و اخيراً رابرت هاتچينسون او را استالينيست فاسد خواند. او در مقايسه با كاردينال وُلزي شكسپير و يا هنري هشتم فلچر، جز يك تبهكار چيزي نيست؛ تبهكاري كه در كتاب «مردي براي تمام فصول» رابرت بولت، توماس مور را تا دم مرگ برد. مسائل مالي و حقوقي كه از اصلي‌ترين فعاليت‌هاي او بودند، چندان خلاقيت نويسندگان را برنمي‌انگيزد. در رمان‌هاي تاريخي هم كه از دهه‌ي ۱۹۸۰ تابه‌حال نوشته‌شده، به نوآوري‌هاي او به چشم فساد نگاه كرده‌اند. پرتره‌اي هم از او هست به قلم هانس هالبيِن؛ مردي با غبغب، رداي تيره‌اي بر تن و با چهره‌اي موذي كه كاغذي را مانند خنجر در دست دارد. او در اين پرتره، همان‌طور كه خودش در كتاب هيلاري مانتل مي‌گويد، شبيه به قاتل‌هاست!

در رمان تالار گرگ، هيلاري مانتل شخصيت اين ملا بنويس گوشتالو را طوري به نمايش گذاشته كه يكي از جذاب‌ترين و در نوع خود روشن‌فكرترين اشخاص زمان خود به نظر برسد. كرامول پسر يك آهنگر خشن و دائم‌الخمر بود. مانتل با انداختن نگاهي بر اندك شواهدي كه درباره‌ي سال‌هاي كودكي و جواني او موجود است، براي او دوران كودكي غمباري را متصور شده است. او پسر باهوشي بود و استعدادي خدادادي در يادگيري زبان‌هاي مختلف داشت؛ زماني كه كرامول حدود ۱۵ ساله بود (تاريخ دقيق تولد او در دسترس نيست و در رمان نيز به آن اشاره‌اي نمي‌شود) موفق شد به اروپا فرار كند. تا اينجاي داستان كه تنها ۱۶ صفحه‌ي كتاب است؛ ادامه‌ي ماجرا از سال ۱۵۲۷ و در انگلستان روايت مي‌شود. كرامول حالا «كمي بيش از چهل سال دارد» و يكي از افسران مورداطمينان كاردينال ولزي است. كرامول در ايتاليا، فرانسه و هلند تجربياتي كسب كرد كه زندگي او را شكل دادند؛ اين تجربيات در قالب چندين فلش بك روايت مي‌شود: دوراني كه سرباز بود، دوران تجارتش و يا زماني كه حسابدار بانك فلورنتين بود، زماني كه دستش به خون كسي آلوده شد و زماني كه ياد گرفت بايد آثار نقاشان ايتاليايي را تحسين كرد.

كرامول در رمان مانتل شخصيتي است كه در هر زمينه‌اي دستي دارد و در انجام هر كاري «از خانه بگير تا دادگاه و بندر و كاخ اسقف و يا حياط كاروانسرا»، صلاحيت و شايستگي لازم را داراست. او قادر است قرارداد تنظيم كند، پرنده‌هاي شكاري را تربيت كند، نقشه رسم كند، در دعواهاي خياباني ميانجي‌گري كند، خانه را بچيند و يا هيئت‌منصفه را متقاعد كند رأي خود را پس بگيرند. كرامول به چندين زبان مسلط است؛ دانا است و بذله‌گو و اهل تفكر. او هم‌چنين هيبتي مخوف دارد؛ وُلزي او را به سگ‌هاي جنگي شبيه مي‌داند. تمام اين خصوصيات از او انساني مي‌سازد كه ولزي بتواند در انحلال چند صومعه‌ي كوچك و تأسيس چند مدرسه و دانشگاه آكسفورد به‌جاي آن‌ها، روي او حساب كند. خود‌پيش‌بري تنها انگيزه‌ي كرامول نيست. خرافات و اسراف او را منزجر مي‌كنند و همين مي‌شود كه او به‌افراط و ولخرجي ديدي ماترياليستي پيدا مي‌كند. طرز فكر فئوداليستي نجيب زادگان رقيب ولزي از ديد كرامول عقب‌مانده و خارج از رده است. تغييرات ناگهاني جامعه نيز كم‌كم ديد او را نسبت به برتريت نجيب زادگي و داشتن زور بازو تغيير داد؛ از ديد او آن زمان كتاب‌ها و پول حرف اول و آخر را مي‌زنند.

در نيمه‌ي نخست رمان به سقوط ولزي از قدرت، اوضاع خانه‌ي كرامول و متصديان سياست‌هاي خانواده‌ي تودور پرداخته مي‌شود. هيلاري مانتل پيش از تأليف كتاب به‌طور وسيع مشغول به تحقيق شد و نتايج را طوري در نگارش رمانش به كاربرد تا براي خواننده بي از حد سنگين نباشد؛ مانتل در اين رمان قرن شانزدهم را بازمي‌آفريند؛ دوره‌اي كه در آن هوس گيلاس كردن در ماه آوريل و يا هوس كاهو كردن در دسامبر شوخي‌اي بيش نبود؛ دوراني كه اگر قلب با نواي دعاي يك راهب بدون مجوز به لرزه درمي‌آمد همان‌قدر گناه بود كه ابتلا به سفليس. جنگ داخلي كه سبب روي كار آمدن خاندان تودور شد هنوز هم كه هنوز است چهارستون تن سالخوردگاني كه آن زمان را به چشم ديده‌اند مي‌لرزاند. اين بخش از كتاب بر تلاش‌هاي هنري براي داشتن فرزند پسري كه وارث تاج‌وتختش باشد تمركز مي‌كند. از ديگر رويدادهاي اين بخش، ماجراي مرگ ناگهاني همسر و دختران كرامول است؛ طبيعت مخاطره‌آميز زندگي متجدد خود را در خانه‌ي كرامول نيز نشان مي‌دهد. اين صحنه‌ها را هيلاري مانتل درنهايت تأثيرگذاري و با كمترين ميزان احساسات بازآفريني كرده است. كرامول از كشيش مي‌پرسد كه آيا مي‌تواند يكي از كتاب‌هاي دخترش را با او به خاك بسپارد؟ و كشيش پاسخ مي‌دهد كه هرگز پيش‌ازاين چنين چيزي نشنيده است.

محزون و عزادار داغ همسر و دخترانش، با خود قسمتي از انجيل ممنوعه‌ي تيندِل را مي‌خواند: «حال در ايمان خود ايستادگي مي‌كند و در اميدش و در عشقش. اين سه برابرند، گرچه عشق والاتر است». مي‌داند كه ازنظر مور كلمه‌ي «عشق» اشكال ترجمه‌اي است. او اصرار دارد «محبت» برگردان صحيح است… او تو را بابت اين اشتباه و بابت سواد كم يوناني‌ات مي‌كشت حتماً. در نيمه‌ي دوم كتاب تمركز روي به قدرت رسيدن كرامول است و ماجراي ترتيب دادن عروسي پادشاه با بانو آن بولين. در اين دوره به‌تدريج مخالفان كرامول زياد و زيادتر مي‌شوند؛ كرامول اما بيشتر سخنگوي جهاني نوين است تا يك شخصيت منفي صرف. مور در اين كتاب، ملبس به ردايي نخ‌نما شده و مردي است خوش‌مشرب؛ درعين‌حال اما در بحث‌ها و موضوعاتي كه به سياست مربوط مي‌شوند بسيار نكته‌سنج است. اينجا، مور از آن مرد آرام و فداكاري كه در كتاب بولت خوانديم، بسيار دور است. علاقه‌ي او به شكنجه‌ي افراد خطاكار از او انساني منفور ساخته بود؛ حتي همسرش نيز نسبت به او محبتي در دل نداشت؛ اما اين ازخودراضي بودن و شخصيت خودستاي او كه پشت ظاهر فروتن او پنهان‌شده بود، بيش از همه سبب نفرت ديگران از او مي‌شد. خودپسندي و تعصبات بي‌جاي مور درنهايت به تباهي او مي‌انجامد و داستان او در حالي پايان مي‌يابد ك او شديداً با افكار متجدد كرامول مخالف است.

نزاع ميان كرامول و مور به لحاظ ساختار و موضوع بسيار مهم است؛ بااين‌حال اختلاف كرامول و مور تنها بخشي كوچك از درگيري‌هايي است كه فروپاشي ازدواج اول پادشاه به همراه دارد. بخش زيادي از كتاب به دادگاه‌ها و رخدادهاي مربوط به آن‌ها اختصاص داده‌شده است؛ مانتل در اين بخش‌ها تلاش كرده پيچيدگي‌هاي آن را كنار بگذارد و ماجرا را براي خواننده با قلمي قابل‌درك و تا حد امكان ساده بنويسد. مانتل به شخصيت‌هاي اصلي ماجراي طلاق پادشاه، يعني خواهران بولين، كاترين از آراگون، مَري تودور جوان و خود شخص پادشاه و هم‌چنين همسر كرامول و كاردينال ولزي زندگي بخشيده و آن‌ها را استادانه شخصيت‌پردازي كرده است. آن بولين در كتاب هيلاري مانتل شخصيتي است مصمم، حساب‌شده و گل‌ها منفور و كينه‌جويي مستعد. اين زن از عمويش، دوكِ نورفولك، شخصيت مخوف‌تري دارد. دوك نورفولك در اينجا در نقش يك كهنه سرباز مسن ظاهر مي‌شود كه هرگاه تكان مي‌خورد به‌واسطه‌ي تمام مدال‌هاي مقدسي كه به لباسش دارد اندكي مي‌لرزد.

شخصيت‌پردازي تمامي اين افراد ريسك بزرگي است؛ اما چطور مي‌شود درباره‌ي هنري هشتم نوشت و از سر تعجب نفس را در سينه حبس نكرد؟ چطور مي‌شود درباره‌ي كارهاي غيرمعمول و سنت‌شكني‌هايش چيزي ننوشت؟ هيلاري مانتل اين مشكل را از زواياي گوناگون بررسي مي‌كند و برايش چاره مي‌يابد. در ابتدا دانشش را درباره‌ي آن دوره‌ي بخصوص تاريخي بالا مي‌برد اما تلاش مي‌كند توجه‌ها را به اين موضوع كه گهگاه پيازداغ ماجرا را هم زياد مي‌كند جلب نكند. به كار بردن مكالمات پرمغز و اساسي را بر شرح صرف برتر مي‌داند و به زمان حال ساده روايت مي‌كند، چنان متصل به شخصيت اصلي كه آقاي كرامول معمولاً تنها «او» خطاب مي‌شود، حتي اگر ايجاد ابهام كند. مهم‌تر از همه‌ي اين‌ها مانتل تصميم گرفت از رسم‌الخط كهن فاصله بگيرد و بيشتر از عبارات معاصر استفاده كند. بالا و پايين شدن سطح زباني گهگاه به كار گرفته‌شده تا هاله‌اي طنز به داستان اضافه كند. براي مثال در اين قسمت: «خب، از من بشنويد دوشيزه شلتون، اگر حالا تبر دستش بود، سر از تنم مي‌زد». مديريت رفتار و لحن ضدونقيض شخصيت‌ها كه تنها به نظر كار آسان و بي‌زحمتي است، يكي از دلايل موفقيت رمان است؛ دليل ديگر اين موفقيت افزودن كمي شوخ‌طبعي است به شخصيت كرامول.

«همسايه‌ات را دوست بدار. از بازار مطلع باش. خيرخواهي و محبت را گسترش بده؛ و در آخر، سال بعد عددهاي تپل‌تري تحويلمان بده». كرامول اگر مردي براي تمام فصول نباشد، حقيقتاً كه در فصل خودش يگانه مردي است. مانتل به‌دقت به حقايق و احساسات مي‌پردازد تا داستاني خلق كند در موازات با داستان شكل‌گيري بريتانياي مدرن، اما آوردن فضايل فريبنده‌اي چون شفافيت در مسائل مالي و حقوقي و ضديت باكساني كه خواستار پوشيده ماندن اين مسائل هستند، هم جالب و هم اندكي برانگيزنده است. در همان زمان، از جانب گناهكاران براي يك‌بار هم كه شده خيري به كرامول مي‌رسد. تالار گرگ، كرسي خاندان سيمور، مركز تمام رسوايي‌هاست؛ تالار گرگ جايي است كه مردان براي زنان و سالخوردگان براي افراد جوان دام پهن مي‌كنند. اين تالار همان‌جايي است كه نخستين بار چشم پادشاه هنري جين سيور را گرفت؛ اين رويداد خارج از بازه‌ي زماني‌اي است كه كتاب پوشش مي‌دهد، اما براي يادآوري اين موضوع آورده شده است كه اكثر شخصيت‌هاي اصلي كتاب، هرچقدر هم كه در سال ۱۵۳۵ جايگاه و مقامي داشته‌اند، درنهايت سرشان را به باد مي‌دهند.

هيلاري مانتل شخصيتي دارد پركار و متغير؛ او را نمي‌توان در هيچ‌يك از طبقه‌بندي‌هاي مرسوم جاي داد. آثار مانتل موضوعات متنوعي را، از انقلاب فرانسه گرفته تا كودكي فلاكت‌بار خودش، در برمي‌گيرد. اين كتاب نامزد دريافت جوايز بسياري شده و شايد هم يكي از آن‌ها را ببرد. اگر يك مورخ اين كتاب را بخواند ممكن است تعجب كند كه خانم مانتل از كرامول چنين فيلسوف متجددي، آن‌هم در پوشش رنسانس، ساخته است؛ اگر از يك منتقد نظر بخواهيد ممكن است از خود بپرسد كه آيا نويسنده به‌قدر كافي به او هيبت بخشيده تا او را به‌اندازه‌ي دشمنانش اسطوره‌اي جلوه دهد؟ اين‌طور باشد يا نباشد، هيلاري مانتل قصد داشته رماني تاريخي و پرمعني خلق كند و استعداد فوق‌العاده‌اش را در تالار گرگ به نمايش بگذارد و نه‌تنها به اين اهداف كه به بيشتر از اين‌ها نيز رسيده است. تالار گرگ نثري غزل گونه و درعين‌حال تميز و منسجم دارد؛ عنصر تخيل در آن در كنار منطق استفاده‌ شده است و گاهاً درون‌مايه‌ي طنز نيز دارد. گمان نمي‌كنم بتوان شبيه اين رمان را در ادبيات معاصر بريتانيا يافت. ظاهراً دنباله‌ي اين رمان نيز درراه است؛ اينكه خواننده يك رمان ۶۵۰ صفحه‌اي را تا انتها بخواند و بازهم دنبال ادامه‌اش باشد، موفقيت كوچكي براي يك نويسنده نيست!

سفارش كتاب اينترنتي از كاواك

 

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.