كتاب فروشي كاواك

معرفي انواع كتاب با موضوعات مختلف

معرفی کتاب کشتن شوالیه دلیر

۹ بازديد

کتاب کشتن شوالیه دلیر

گردشی بی‌نقشه به‌قصد یافتن

خرید کتاب کشتن شوالیه دلیر

در این اثر جذاب، نقاشی‌ها به دریچه‌ای بدل می‌شوند و خالقشان را به سفری برای دوری جستن از خود، فرامی‌خوانند.

کشتن شوالیه‌ی دلیر، نام چهاردهمین اثر نویسنده‌ی مشهور، هاروکی موراکامی است که در سال ۲۰۱۷ و در دو جلد منتشر شد. داستان اثر حول زندگی نقاشی سی‌وچندساله می‌گذرد؛ همسرش او را ترک گفته و او برای فرار از زندگی ملالت‌بار خود تصمیم می‌گیرد مدتی را در خانه‌ی هنرمندی مشهور به نام توموهیکو آمادا در کوهستان بگذراند. چرخه‌ی اتفاقات عجیب تازه زمانی آغاز می‌شود که او تعدادی تابلوی نقاشی قدیمی و دیده نشده را در اتاقک زیرشیروانی پیدا می‌کند. برگردان فارسی رمان کشتن شوالیه‌ی دلیر در دو جلد با ترجمه‌ی فروزنده دولت‌آبادی و از انتشارات مصدق روانه‌ی بازار شده است. در ادامه درباره‌ی این اثر جنجالی هاروکی موراکامی بیشتر می‌خوانیم.

رمان کشتن شوالیه‌ی دلیر، زندگی مردی را نشانه می‌گیرد که دائم در حال فرار است و درنهایت، چرخه‌ی فرار او به همان نقطه‌ای ختم می‌شود که او سعی بر دوری از آن دارد؛ خانه. در همان صفحات ابتدایی مشخص می‌شود که پایان داستان قرار است چگونه رقم بخورد. داستان چند مرتبه از خط داستان اصلی دور می‌شود اما دوباره جهت خود را بازمی‌یابد. نثر بی‌نقشه‌ای که موراکامی در این اثر پیش‌گرفته است برای طرفداران او و کسانی که آثار پیشین او را مطالعه کرده‌اند تازگی دارد؛ برخی مخاطبین معتقدند اضافه گویی و تکرار بیش‌ازحد جزئیات و پراکندگی نثر، سبب شده رمان کشتن شوالیه‌ی دلیر را نتوان از بهترین آثار موراکامی به‌حساب آورد.

شخصیت اصلی داستان مرد نقاشی است ۳۶ ساله، که برای فرار از ازدواج شکست‌خورده و احساسات و تنهایی خود، به زندگی سامورایی‌وار در کوهستان رو می‌آورد؛ اما گویا زندگی قصد ندارد دست از سر او بردارد و این دنیاست که پشت سر هم به درش می‌کوبد. هر شب در جنگل صدای نواخته شدن زنگی مرموز به گوش می‌رسد و تابلویی کاغذ‌پیچ شده در اتاق زیرشیروانی پنهان‌شده است که کنجکاوی او را برمی‌انگیزد. هاروکی موراکامی رمان کشتن شوالیه‌ی دلیر را با الهام از یکی از Don Giovanni موتزارت نگاشته است.

 آرامش نویسنده زیاد دوام نمی‌آورد؛ زندگی او بار دیگر پر می‌شود از جنجال و هیاهو و پای اتفاقات ماورائی نیز به داستان باز می‌شود؛ خانه‌ای که او در آن ساکن است، حالا دیگر جایی است که هیچ‌کس با دست‌خالی و بی‌دفاع به آن پا نمی‌گذارد و هر شخصی که به آنجا می‌آید، حرف‌های تازه‌ای برای گفتن دارد. بله. کشتن شوالیه‌ی دلیر موراکامی به پازل بی‌شباهت نیست. تمام این تکه‌ها بر روی تخته‌ای بزرگ‌تر و با پیروی از طرح داستانی مرسوم و قاعده‌مندتر کنار یکدیگر قرار می‌گیرند و تصویر نهایی را برای مخاطب خود آشکار می‌کنند؛ درست همان شیوه‌ای که موراکامی استاد بی‌چون‌وچرای آن است. تفاوت این رمان با آثار دیگر او این نکته است که اینجا، تصویر نهایی تنها کمی انتزاعی‌تر است.

پاول کلی زمانی گفت که نقاشی، خطی است که برای خود به گردش رفته است. شکی نیست که موراکامی نیز نسبت به نثر خود همین دید را دارد. در داستان‌های او همواره نوعی سرگردانی خلاقانه موج می‌زند که نه‌فقط برای خواننده که برای خود او نیز پر است از حرف‌های تازه. خط داستانی او هیچ‌گاه مستقیم نیست، گاهی زیگزاگ است و گاهی حتی حرکتی رو به عقب دارد و به نقطه‌ی آغاز بازمی‌گردد. این روند آن‌قدر تکرار می‌شود که مخاطب گاهی به توانایی نویسنده شک می‌کند؛ درنهایت اما موراکامی ثابت می‌کند که به کارش وارد است. در رمان کشتن شوالیه‌ی ‌دلیر، گاهی داستان از چهارچوبی که نویسنده از پیش طراحی کرده خارج می‌شود. در حقیقت موراکامی اجازه می‌دهد داستان به هر جا که دلخواه خودش است برود اما درنهایت اطمینان می‌یابد که به مسیر اصلی بازگردد.

 شاید اگر بخواهیم از موضوع کلی داستان بگوییم، باید این‌گونه بگوییم که داستان درباره‌ی انسان‌هاست؛ انسان‌هایی که هرکدامشان چون اثری ناتمام هستند و همچنان در حال ساخته‌وپرداخته شدن و از همین رو، هر صحبتی از تصمیم و برنامه‌ی روشن برای آینده، دروغی بیش نمی‌تواند باشد. موراکامی دامنه‌ی کوه را برای خلق داستانش انتخاب کرده و نادیده‌ها، آمدن‌ها و رفتن‌های بسیاری در آن گنجانده است. طرح داستان او به‌تدریج و با پیشروی در داستان آشکار می‌شود و مخاطب آن را ذره‌ذره تجربه می‌کند. شخصیت اصلی داستان در مسیر درستی قرار دارد. او به دنبال ماجراجویی است؛ اتفاقی تازه که به زندگی ملالت بارش معنی دهد و ذهنش را از ازدواج شکست‌خورده‌اش منحرف سازد. شخصیت اصلی داستان کشتن شوالیه‌ی دلیر قدم به جلو برمی‌دارد و داستان او، قصه‌ی تولدی دوباره و خلاقانه است.

موراکامی طبق عادت برخی علایق خود را در شخصیتش گنجانده است. بیایید فرض کنیم که کمی از شک و تردید خود را نیز به او منتقل کرده است. رمان کشتن شوالیه‌ی دلیر داستان سفری است به‌قصد یافتن. این اثر گرچه چهاردهمین رمان اوست اما فضای تازه‌کارانه‌ای دارد. در ظاهر این‌گونه به نظر می‌رسد که نویسنده بی‌هیچ طرح اولیه‌ای شروع به نوشتن کرده است و داستان هرچه جلوتر می‌رود، خودبه‌خود شکل می‌گیرد. اگر نویسنده‌ای واقعاً تازه‌کار با چنین موقعیتی روبه‌رو شود احتمالاً دستپاچه می‌شود و تمام سعی خود را می‌کند اندکی نظم به وقایع داستان بدهد.

موراکامی اما از کرده‌ی خود راضی است. سرعتش آرام است و نثرش گرم. موراکامی هم‌نشین خوبی است. تمام ویژگی‌هایی که یک نویسنده باید داشته باشد را می‌توان در او مشاهده کرد. خواننده باید به او اعتماد کند و اجازه دهد او را به هرکجا که می‌خواهد ببرد و مطمئن باشد دست‌آخر به مقصود خواهد رسید. کتاب دوجلدی کشتن شوالیه‌ی دلیر را هم‌اکنون می‌توانید از وب‌سایت کاواک سفارش دهید.

معرفی کتاب برادرزاده رامو

۱۰ بازديد

کتاب برادرزاده رامو

گفت‌وگویی خیالی و فلسفی

خرید کتاب برادرزاده رامو

کتاب برادرزاده‌ی رامو اثر دنی دیدرو، نخستین بار در سال ۱۸۰۵ منتشر شد. این اثر گفت‌وگویی خیالی و فلسفی است که دیدرو دو سال به تألیف و دو سال تنها به بازنگری آن پرداخت. دیدرو خود یکی از مهم‌ترین چهره‌های عصر روشنگری در فرانسه است. وی در این اثر خود که روایتی است کوتاه، سعی دارد تا با خلق گفت‌وگویی میان خود و شخصیتی خیالی، از موضوعاتی چون اخلاق، عشق و مذهب سخن بگوید. کتاب برادرزاده‌ی رامو اثر دنی دیدرو یکی از نخستین آثار ادبی است که در آن از تفکر لیبرال و فردگرایانه صحبت شده است. شاید به همین دلیل باشد که این اثر دیدرو را یکی از اصلی‌ترین آثار داستانی،فلسفی قرن هجدهم به شمار می‌آورند.

برادرزاده‌ی رامو اثر دنی دیدرو نخستین بار در آلمان و در سال ۱۸۰۵، با ترجمه‌ی گوته انتشار یافت اما متن فرانسوی آن بعد از انتشار نسخه‌ی ترجمه‌شده ناپدید شد. نسخه‌ی آلمانی اثر به زبان فرانسه برگردانده شد و در سال ۱۸۲۱، در اختیار فرانسوی‌زبانان قرار گرفت. برگردان فارسی این اثر نیز به ترجمه‌ی احمد سمیعی و از انتشارات علمی و فرهنگی در اختیار علاقه‌مندان قرارگرفته است.

طبق گفته‌های اندرو اس کوران، دیدرو در زمان حیاتش چندان مایل به انتشار کتاب برادرزاده‌ی رامو نبود؛ دیدرو در این اثر خود از موسیقی‌دانان و سیاستمداران مشهور بسیاری حرف به میان آورده بود که انتشار اثر ممکن بود بازداشت او را به دنبال داشته باشد.

همان‌طور که پیش‌ازاین گفته شد، دیدرو این اثر را در قالب گفت‌وگویی خیالی نگاشته است. قالب گفت‌وگوی اثر برای نویسنده این امکان را فراهم می‌کند تا به موضوعات موردبحث خود، از زوایای گوناگون بیندیشد. شخصیت برادرزاده‌ی رامو پسری است بی‌نهایت نامعتبر، غیرقابل اطمینان و بذله‌گو که سرتاپایش پر است از تناقض. به‌این‌ترتیب خواننده شاید هرگز کاملاً متوجه نشود که او چه زمان رفتاری محترمانه دارد و چه زمان قصد تحریک و آزار شخص مقابل را. هنر نویسنده آن است که حقایق را با هنرمندی هرچه تمام در چیزهای بی‌اهمیت به مخاطب نشان دهد.

برادرزاده رامو، که از دید بستگان ثروتمند و اعیان خود انگلی بیش نیست، به‌تازگی از خانه طردشده و دلیلش هم آن بوده که از پذیرش حقیقت سر باز زده است. او مغرورتر از آن است که گردن به عذرخواهی کج کند و بااین‌حال، در اینکه  به‌جای گرسنگی کشیدن، نقش دلال محبت را برای مردان ثروتمند بازی کند و با معرفی خانم‌های بدکاره به آن‌ها، چند صباحی به خرج این احمق‌های اعیان زندگی بگذراند، ایرادی نمی‌بیند.

«جامعه برای استعداد افراد ارزش قائل نمی‌شود؛ نمی‌گذارد روی پای خودشان بایستند. رهایشان می‌کند تا به پای ثروتمندان بیفتند؛ ثروتمندان احمق و تهی‌مغزی که به ریش بزرگانی چون بوفون، دوکلوس، روسو، مونتسکیو و دیدرو می‌خندند. نخبگان تهی‌دست در چنین شرایطی دو راه بیشتر ندارند؛ یکی آنکه چاپلوسی و تملق اغنیا را کنند و دیگری آنکه ذهن حساس و هنردوستشان را نادیده بگیرند و برخلاف ذات خود عمل کنند. اگر از راه فضائل می‌شد به ثروت رسید، من نیز یا تلاش می‌کردم فضیلت کسب کنم یا حداقل سعی می‌کردم راه اهل فضل را تقلید کنم. همه انتظار داشتند مانند یک احمق رفتار کنم و من هم خود را به یک احمق تبدیل کردم.»

در ادامه تکه‌هایی از کتاب برادرزاده‌ی رامو اثر دنی دیدرو را می‌خوانیم:

«ما مردم دروغی را که خوشایندمان باشد به‌یک‌باره می‌بلعیم اما حقیقتی که پیش رویمان است را جرعه‌جرعه فرو می‌دهیم.»

«به عقیده‌ی من بهترین حالت این دنیا حالتی است که شامل حال من نیز بشود. اگر بنا به نبود من باشد، دیگر چه فرقی دارد این دنیا بی‌نقص باشد یا خیر؟»

«مراقب باش چه می‌کنی؛ اگر یک‌بار فریبم دهی دیگر هرگز به تو اعتماد نمی‌کنم.»

«هر انسانی غرور دارد. من مایلم غرورم را زیر پا بگذارم؛ اما به خواست و اراده‌ی خودم، نه به‌اجبار و خواست دیگری.»

«قدرشناسی بار سنگینی است و هر بار سنگینی یک روز باید از شانه برداشته شود.»

معرفی کتاب فرشته سیاه

۱۰ بازديد

کتاب فرشته سیاه

اثر آنتونیو تابوکی

 

کتاب فرشته سیاه

 کتاب فرشته سیاه

خرید کتاب فرشته سیاه

کتاب فرشته‌ی سیاه مجموعه داستان کوتاهی است به قلم آنتونیو تابوکی، منتقد، لغت‌شناس، مترجم و نویسنده‌ی مشهور و محبوب ایتالیایی؛ آنتونیو تابوکی نویسنده‌ای است که داستان‌های کوتاهش به حکایت‌های همچون شیشه‌اش معروف‌اند و رمان‌هایش چندپارگی را زیر نقاب قصه پنهان می‌کنند. فرشته‌ی سیاه مجموعه شش داستان کوتاه است که در سال ۱۹۹۱ انتشار یافت و در فهرست آثار روایی تابوکی قرار گرفت. نقطه‌ی مشترک این شش داستان وجود فرشتگان و موجودات فراطبیعی و الهامی است.

برگردان فارسی مجموعه داستان کوتاه فرشته‌ی سیاه، به ترجمه‌ی اثمار موسوی‌نیا و از سوی نشر چشمه به‌زودی در دسترس کتاب دوستان قرار خواهد گرفت. از دیگر آثار تابوکی که به فارسی برگردانده شده‌اند می‌توان به سستو، شبانه هندی، دیالوگ‌های ناتمام، تریستانو می‌میرد، میدان ایتالیا، سه روز آخر فرناندو پسوآ، رکوئیم و خط افق اشاره کرد.

عنوان‌های خوب

شاید نخستین موضوعی که نظر شما را به خود جلب کند این باشد که عنوان داستان اول تا چه حد غنائی و شاعرانه است. عنوان‌های خوب همواره شروعی دلپذیر را برای مطالعه رقم می‌زنند؛ بااین‌حال این ویژگی، تنها ویژگی خوب این اثر نیست. به‌تدریج و با پیشروی در داستان‌ها خود به این موضوع پی خواهید برد. نخستین داستان این مجموعه درباره‌ی نویسنده‌ای است در یک بعدازظهر ابری در خیابان‌های شهر قدم می‌زند و به کلماتی که از دهان عابران ناشناس خارج می‌شود گوش می‌سپارد.

کلمات یک‌به‌یک در ذهن او کنار هم قرار می‌گیرند و عباراتی را می‌سازند که مرد را به‌سوی تادئوس می‌کشاند؛ یک فرشته، یک شعر؛ موجودی که او را به‌سوی مقصد نهایی راهنمایی می‌کند و رازی را بر او آشکار می‌سازد. تابوکی در داستان اول توجه خواننده را به مرد نویسنده جلب می‌کند که چگونه عبارات را کنار هم می‌گذارد تا پیام رازآلود تادئوس را دریابد و سپس به سراغ داستان بعدی می‌رود.

شب، دریا یا فاصله

باوجود چنان عنوان و ماجرایی در آغاز، انتظار نداریم چیزی جز شاهکاری دیگر به قلم تابوکی در ادامه ببینیم. تابوکی بر داستان دوم عنوانی می‌گذارد که گویی از یک شعر گرفته‌شده است؛ شب، دریا یا فاصله. این عنوان شاید خواننده را به یاد گروهی از شاعران جوان بیندازد که به همراهی تادئوس، شاعری دنیادیده، در آپارتمانی کوچکی، در سال ۱۹۶۹ در پرتغال که آن زمان هنوز تحت دیکتاتوری سالازار بود، گرد هم می‌آمدند.

تابوکی در سال ۲۰۱۲ در لیسبون پرتغال از دنیا رفت. او در طول زندگی‌اش پیوند عمیقی با این کشور برقرار کرده بود که بارها در آثارش آن را به نمایش گذاشته بود. در این داستان تابوکی بار دیگر به این کشور اشاره می‌کند و ما شاهد هستیم که او پیوند محکم خود را با این کشور همچنان حفظ کرده است. در داستان دوم، تابوکی تن زمخت سیاست را در حریر شعر می‌پیچد و داستانی تاریک و هیجان‌انگیز می‌آفریند.

در داستان بعدی ماجرای ملاقات زنی را با فرشته‌ی نگهبانش می‌خوانیم؛ اما نه همان فرشته‌ی نگهبانی که همه تصورش را می‌کنیم. این فرشته، موجودی است سیاه که با حضور محزون و ملال‌آور خود بار دیگر فضای کلی کتاب را یادآور می‌شود.

داستان شاهکار بعدی را شاید بتوان بهترین در میان این شش داستان دانست؛ ماهی قزل‌آلایی که میان سنگ‌ها شنا می‌کند مرا به یاد زندگی تو می‌اندازد. تابوکی در این داستان از نویسنده‌ی پیری می‌گوید که در خانه‌ای قدیمی ساکن است و تنها کسی که با او به ملاقات و گفت‌وگو می‌نشیند، شاعری است جوان و زیبارو. این مرد تصمیم می‌گیرد در هر فرصتی که ممکن باشد زندگی‌اش را مرور کند؛ هر بار که به خواب می‌رود یا برای مدت کوتاهی از واقعیت فاصله می‌گیرد، به‌مرور گذشته‌اش می‌نشیند و در احساسات و خاطراتش غرق می‌شود. به‌این‌ترتیب، بی‌آنکه بداند حضور دختر زیبا چه کمک بزرگی برای اوست، خلأهای گذشته را پر می‌کند و برای نوشتن وصیت‌نامه آماده می‌شود. این داستان پر است از غنا و حقا که به زیبایی هرچه‌تمام‌تر نوشته‌شده است.

تابوکی دو داستان دیگر را نیز به همین زیبایی می‌آفریند و پرونده‌ی این کتاب را می‌بندد. او قصه گوی برجسته‌ای است که بار زیبایی زبان بر دوش‌هایش سنگینی می‌کند. تابوکی قصه گوی نجیب و مهربانی است که واژگانش را درست به همان اندازه که نیاز است به خوانندگانش هدیه می‌کند؛ واژگانی که هم آهنگ‌ دارند و هم ‌معنی؛ ترکیبی بی‌نقص از مفهوم و صورت زیبا.

خرید کتاب از کاواک

معرفی کتاب مسافر تنها

۱۱ بازديد

کتاب مسافر تنها

جک کرواک

 

مسافر تنها

 مسافر تنها

خرید کتاب مسافر تنها

مسافر تنها، کتابی است به قلم رمان‌نویس و شاعر آمریکایی، جک کرواک؛ او در این اثر خود با زبانی شاعرانه شرح زندگی در جاده و سفرهایش را در آمریکا، مکزیک و مراکش گردآورده است. کرواک نخستین گاوبازی عمرش را درحالی‌که بر موتور قطار ایستاده و قطار به‌سرعت از زمین‌های پوشیده از کاکتوس می‌گذرد، می‌بیند؛ خود را با نبض زندگی شبانه در نیویورک هماهنگ می‌کند؛ در قله‌های سفید از برف شمال غرب آمریکا دفن می‌شود؛

بر سقف خانه‌ای روشن و گرم از طلایی آفتاب در طنجه‌ی مراکش می‌لمد و شیفته‌ی تپه‌ی مونمارتر پاریس و کلیسای سفید و زیبای سکره‌کر می‌شود؛ جک کرواک با شرح تمام تجربیاتش به ما نشان می‌دهد که زندگی انسان‌ها بر این کره‌ی خاکی بی‌نهایت متنوع است. سفرهای کرواک هم‌چنین نشان‌دهنده‌ی فلسفه‌ی او در زندگی است؛ او برای ارضای روح سرزنده و ماجراجویش قدم در جاده نهاده است.

«شب‌های زیادی را به فکر کردن درباره‌ی ستاره‌ها گذراندم و حال به این می‌اندیشم که ستاره‌ها کلمه‌اند و تمام جهان‌های نا شمردنی کهکشان راه شیری کلمه‌اند و همین جهان هم کلمه است؛ و فهمیدم که مهم نیست کجا باشم؛ در اتاقی کوچک مملو از افکار گوناگون یا میان این دنیای بینهایت کوه‌ها و ستاره‌ها، تمام آن اتاق و این ستاره و کوه‌ها در ذهن من جا می‌گیرند.»

شاید یک یا دو فصل طول بکشد تا تماماً جذب کتاب شوید. جک کرواک که بنا می‌کند به گفتن از قطارها، به‌وضوح می‌توانید علاقه‌ی او نسبت به قطارها را حس کنید و عشق او آن‌قدر ملموس و شدید است که مخاطب را به کتاب سنجاق می‌کند.

کرواک در این اثر خود مجموعه‌ای از داستان‌هایش را در طول سفرهایش به آمریکا، مکزیک، مراکش، پاریس و لندن آورده است. با مطالعه‌ی قسمتی که کرواک از تجربیاتش در اروپا می‌گوید، شاید گمان کنید که کار او را بتوان با آثار هنری میلر و جورج اورول مقایسه کرد؛ اما تجربیات کرواک، سفرهایش، تمام کلیساها و نقاشی‌هایی که شیفته‌ی آن‌ها است، به‌مراتب عرفانی‌تر هستند.

«پاریس به‌سان بانویی است اما لندن مردی است مستقل که در میخانه‌ای ایستاده پیپش را چاق می‌کند.»

کرواک یکی از بخش‌های کتاب را به شرح دورانی اختصاص می‌دهد که می‌بایست به‌عنوان دیدبان آتش بالای برجکی دیدبانی می‌داد و مطمئن می‌شد زمینی در آتش نمی‌سوزد. بازخوانی چنین تجربه‌ای حتماً جالب است. نویسنده در کتاب مسافر تنها از شیوه‌ی جریان سیال ذهن استفاده کرده است؛ پس اگر فیلم «در جاده» را پسندیدید، این کتاب هم راضی‌تان خواهد کرد.

قسمت‌های زیادی از کتاب ممکن است تکراری باشند؛ نویسنده شاید در بخش‌هایی پرگویی کرده باشد اما «مسافر تنها» بازهم پنجره‌ی کوچکی است به روی داستانی که پشت داستان‌ها است و از همین رو مطالعه‌اش خالی از لطف نیست. برگردان فارسی کتاب «مسافر تنها» اثر جک کرواک به قلم سلماز بهگام و از انتشارات ورا روانه‌ی بازار شده است.

معرفی کتاب جشن بی معنایی

۹ بازديد

کتاب جشن بی معنایی

اثر میلان کوندرا

 

کتاب جشن بی معنایی

 کتاب جشن بی معنایی

خرید کتاب جشن بی معنایی

کتاب جشن بی‌معنایی اثری است از نویسنده ی نامی چک، میلان کوندرا، که از محبوب‌ترین و پرفروش‌ترین نویسندگان جهان به حساب می‌آید. میلان کوندرا در جشن بی‌معنایی از اصلی‌ترین مشکلات بشر می‌گوید بی‌آنکه حتی یک جمله حرف جدی زده باشد. او جشن بی ‌معنایی را تحت‌تأثیر حقیقت دنیای معاصر به نگارش درآورده است اما درعین‌حال تمام تلاش خود را کرده تا از جدیت و واقع‌گرایی دوری کند. «دیگر خیلی وقت است که همه می‌دانیم نمی‌شود ورق را برگرداند، نمی‌شود این دنیا را تغییر داد و نمی‌شود از گذر سریع و هولناکش فرار کرد. تنها می‌شود دوام آورد و برای آن هم تنها یک راه ممکن هست: آنکه این دنیا را زیاد جدی نگیریم.»

دیگر آثار میلان کوندرا

از دیگر آثار میلان کوندرا می‌توان به شوخی، سبکی تحمل‌ناپذیر هستی، جاودانگی و مهمانی خداحافظی  اشاره کرد. افرادی که با آثار دیگر میلان کوندرا آشنایی دارند می‌دانند که دوری از جدیت خصیصه‌ای است که بیش از همه باید در آثار او انتظارش را داشت. در بسیاری از بخش‌های کتاب جاودانگی می‌بینیم که گوته و همینگوی با یکدیگر گل می‌گویند و گل می‌شنوند و اوقاتشان را به خنده سپری می‌کنند. در کتاب آهستگی، ورا، همسر میلان کوندرا، به شوهر خود اینگونه می‌گوید که «بارها به من گفتی که یک روز کتابی خواهی‌نوشت که حتی یک کلمه حرف جدی در آن نباشد؛ به تو اخطار می‌دهم؛ مراقب باش. دشمنانت همیشه در کمین هستند.»

حالا دیگر کار از مراقب بودن گذشته است؛ حال کوندرا بالأخره کاملاً متوجه شده که رؤیای تألیف چه کتابی را در سر دارد و نتیجه نیز کتابی است که پیش‌روی ماست و گویی جمع‌بندی تمام آثار او تاکنون است؛ جشن بی‌معنایی. جشن بی‌معنایی گونه‌ی غریبی از جمع‌بندی است؛ میلان کوندرا حتی پایان آن را نیز غریب نوشته است. کتاب جشن بی‌معنایی خواننده را به خنده می‌اندازد؛ خنده‌ای غریب که سببش زمانه‌ای است که در آن زندگی می‌کنیم؛ زمانه‌ای که از هرگونه مزاح خالی است و همین موضوع آن را مضحک می‌کند. دیگر چه می‌توان گفت؟ هیچ، جز آنکه این کتاب را مطالعه کنید.

 جشن بی معنایی کتابی است درباره‌ی وجود انسان‌ها؛ درباره‌ی این حقیقت که ما با گذر زمان بی‌معناتر می‌شویم. یا دیگر کسی یادی از ما نمی‌کند، یا آن‌هایی که به یادمان می آورند کسانی هستند که هرگز ما را درست نمی‌شناختند. «دوست من، بی‌معنایی جوهر وجود ماست.»

میلان کوندرا

میلان کوندرا نویسنده‌ی چک و فرانسوی است که اصلیت چکی دارد و از سال ۱۹۷۵، دوران تبعید خود را در کشور فرانسه گذرانده است. کوندرا در سال۱۹۸۱ شهروند فرانسه شد. کوندرا را بیشتر با آثار شوخی، سبکی تحمل‌ناپذیر هستی و کتاب خنده و فراموشی می‌شناسند. کوندرا آثار خود را هم به زبان فرانسه و هم به زبان چک تألیف کرده است. او خود ترجمه‌ی آثارش را به فرانسه انجام می‌داد؛ پس ترجمه‌های او در اصل، آثار تألیفی هستند.

آثار میلان کوندرا به‌دلیل سانسورهای دولت کمونیست چکوسلواکی، تا زمان فروپاشی دولت در انقلاب بنفش و در سال ۱۹۸۹، در خاک مادری‌اش ممنوعه به حساب می‌آمدند. کتاب جشن بی‌معنایی او به قلم قاسم صنعوی به فارسی برگردانده شده است.

خرید اینترنتی کتاب از کتاب فروشی کاواک

معرفی کتاب رستاخیز

۹ بازديد

رمان رستاخیز

اثر لئو تولستوی

 

رمان رستاخیز

 رمان رستاخیز

خرید کتاب رستاخیز

رمان رستاخیز، اثر رمان‌نویس نامی روس، لئو تولستوی است که در سال ۱۸۹۹ به چاپ رسید. رستاخیز را آخرین اثر داستانی بلند تولستوی می‌دانند. تولستوی در این رمان به شرح داستان نجیب‌زاده‌ای می‌پردازد که سعی دارد رنج و مشقتی را که سال‌ها قبل بر دخترک رعیتی وارد آورده که سبب شده تا کار دخترک درنهایت به زندان سیبری بکشد جبران کند. نگاه تولستوی به رستگاری و رسیدن به آن از طریق عشق و بخشش، و محکوم دانستن خشونت در این رمان بر دیگر موضوعات قالب است.  رستاخیز داستانی روان‌شناختی است که با زبان خودمانی از احساس گناه، خشم و بخشش سخن می‌گوید و درعین‌حال به بیان اوضاع اجتماعی مردم روسیه در اواخر قرن نوزدهم میلادی نیز می‌پردازد؛ رمان رستاخیز آیینه‌ی خشم تولستوی نسبت به نا عدالتی‌های دنیایی که در آن می‌زیست نیز هست.

«هر انسان و موجود زنده‌ی دیگری این حق را دارد که مزه‌ی شادی را در جوانی بچشد.»

این اثر تولستوی نصف رمان جنگ و صلح و دوسوم رمان آناکارنینا حجم دارد؛ از هر نظر اثری حماسی است و شاید بتوان آن را بحث‌برانگیزترین رمان تولستوی دانست چراکه پشتوانه‌اش، موضوعات قوی سیاسی و مذهبی است. عجب داستانی! تولستوی این رمان را در سال ۱۸۹۹، در روسیه و تحت رهبری تزار نیکولای دوم و در دوران سرکوب شدید مخالفان به نگارش درآورد. داستان در اتاق دادگاه آغاز می‌شود و دیری نمی‌گذرد که خواننده به درون روایتی عمیق و تکان‌دهنده کشیده شود؛ روایتی از سیستم قضایی ناکارآمد و ناعادل، فقر و ثروت که هرکدام در یک سر این طیف جا خوش کرده‌اند و مردی که با خود در نزاع است و از جایگاه خوب اجتماعی‌اش برای بهره‌کشی از دیگران استفاده می‌کند.

آن مرد، پرنس دمیتری نخلیودوف نام دارد؛ کسی که برای قضاوت به دادگاه احضار می‌شود و درنهایت وحشت متوجه می‌شود که یکی از سه نفری که در دادگاه محاکمه می‌شوند، کاتیوشا است؛ دختر جوان و زیبایی که خود او در دوران خدمتش در ارتش فریبش داد، دامنش را لکه‌دار کرد و درنهایت قساوت رهایش کرد. دمیتری متوجه می‌شود که کاتیوشا در فاحشه‌خانه‌ای کار می‌کرده و در آنجا به‌قصد دزدی به یک مشتری زهر خورانده است، که البته هنوز مشخص نیست که او گناهکار است یا خیر.

لئو تولستوی در رمان رستاخیز از انبوه شخصیت‌های گوناگون که هرکدام با چیره‌دستی شخصیت‌پردازی شده‌اند، استفاده می‌کند تا چشم‌اندازی از اوضاع زندگی مردم روسیه در آن زمان به مخاطب خود هدیه کند؛ مردمی که هم رعیت میانشان هست، هم مجرم، هم اشراف‌زاده و هم سیاست‌مداران متمول، هم نگهبانان زندان و هم وکیل.

دمیتری با دیدن دختر به خاطراتش در گذشته کشیده می‌شود و می‌فهمد که دختر را حقیقتاً دوست می‌داشته و حالا با دیدن اوضاع دخترک تا گردن در احساس گناه فرورفته و قصد دارد به هر طریقی که شده او را در این پرونده یاری دهد. دمیتری متقاعد می‌شود که دختر بی‌گناه است و تلاش می‌کند او را از وضعیت بدی که در صورت گناهکار شناخته شدن در زندان سیبری انتظارش را می‌کشد، نجات دهد. او حتی حاضر است زندگی پرزرق‌وبرقش را فدا کند تا برای نجات کاتیوشا در کنارش باشد و حتی از او درخواست ازدواج نیز می‌کند اما کاتیوشا نمی‌پذیرد. نخلیودوف از جایگاه اجتماعی‌اش برای پرده‌برداری از فساد و دورویی طبقه‌ی اشراف استفاده می‌کند و بنای نا عدالتی را به لرزه درمی‌آورد.

سفر روان‌شناختی دمیتری در رمان رستاخیز تا حد زیادی برجسته است؛ خواننده با پیش رفتن داستان شاهد است که دیمیتری از مردی پوچ و راحت‌طلب به انسانی دارای عزم پولادین و احساسات لطیف و انسان‌دوست تبدیل می‌شود. دیمیتری همچنان که به ملاقات کاتیوشا، که در زندان منتظر است تا ببیند سرنوشت برایش چگونه رقم می‌خورد، می‌رود داستان دیگر زندانیان را نیز می‌شنود که در هیچ‌کدام از عدالت خبری نیست. دمیتری نه‌تنها به کمک کاتیوشا، که به کمک آن‌ها نیز برمی‌خیزد. شرایط برای کاتیوشا نیز به همین منوال است؛ او دیگر به نا عدالتی که در حقش روا شده اهمیتی نمی‌دهد و دمیتری را وسیله‌ای برای کمک به دیگران قرار می‌دهد. زندان او را تغییر داده و دمیتری هم به‌وضوح می‌داند که دختری که هم‌اکنون روبه روی او است دیگر به کسی که پیش‌ازاین می‌شناخت شباهتی ندارد.

تولستوی داستان‌گوی قهاری است که واقعیت خشن را با گرمای محبت و عشق ترکیب می‌کند. دو چیزی که سبب می‌شود رمان رستاخیز تولستوی این‌چنین بی‌نقص باشد یکی شخصیت‌پردازی‌های بی‌بدیل اوست و دیگری نثر روان و سیال اثر؛ باوجوداین دو ویژگی خیلی سخت می‌شود کتاب را زمین گذاشت.

رمان رستاخیز آن سرعت آثار هیجانی را ندارد اما به‌هیچ‌وجه نمی‌توان گفت که فضای آرامی دارد؛ تنها چیزی که می‌توان درباره‌ی این اثر گفت این است که همه‌چیزش به‌اندازه است و در کل بدون شک یکی از شاهکارهای ادبیات روسیه است.

سفارش کتاب از کاواک

معرفی کتاب چرا ملت ها شکست می خورند

۱۰ بازديد

کتاب چرا ملت ها شکست می خورند

اثر دارون عجم‌اوغلو و جیمز ای رابینسون

خرید کتاب چرا ملت ها شکست می خورند

کتاب چرا ملت ها شکست می خورند سعی دارد به‌طور جامع شرح دهد که به چه دلیل ۱.۲۹ هزار میلیون نفر در کشورهای درحال پیشرفت در فقر به سر می‌برند و مدام در تقلا هستند تا با درآمدی که گاهی حتی از ۱.۲۵ دلار نیز کمتر است روزگار سر کنند. شاید انتظار داشته باشید این کتاب، اثری غم‌انگیز باشد و مطالعه‌اش احساس بدی به شما دست دهد؛ اما بر خلاف انتظار شما، اثری است فرح‌بخش و غنی که نوید فردای بهتر می‌دهد و شاید بتوان گفت که در نوع خود شاهکاریست.

دارون عجم‌اوغلو و جیمز ای رابینسون، دو نویسنده‌ی پرشور و معتبر این اثر، کار خود را با دادن اندک چشم‌اندازی به خواننده آغاز می‌کنند؛ آنها بیان می‌کنند که برطبق آمار، حتی در اوضاع ملال‌آور اقتصاد این روزها، یک شهروند آمریکایی به‌طور میانگین هفت برابر ثروتمندتر از یک شهروند مکزیکی، ده‌ برابر ثروتمندتر از یک شهروند ساکن پرو، حدود بیست برابر ثروتمندتر از یکی از سکنه‌ی جنوب صحرای ساهارا و حدود چهل برابر ثروتمندتر از ساکنین کشورهایی چون اتیوپی، مالی و دیگر کشورهای آفریقایی است که در شرایط مشابه قرار دارند. دلیل چنین اختلاف متحیرکننده‌ای چه می‌تواند باشد؟

پاسخ نویسنده به این سوال بسیار ساده است: تصور نادرستی که مدت‌هاست در اذهان عمومی نهادینه شده‌است؛ نویسندگان کتاب پیش رو از مباحثه‌های قدیمی علمی-اجتماعی بر سر اثبات این اصل که فقر، پایدار است به تنگ آمده‌اند؛ از نظر آن‌ها  فقر را نباید به حساب موفقیت جغرافیایی بد و الگوهای فرهنگی نادرست گذاشت و یا آن را از چشم رهبران نالایق دید.

نویسندگان کتاب «چرا ملت‌ها شکست می‌خورند» به جای آنکه فقر را نتیجه‌ی شانس بد بدانند، تمرکز خود را صرف جریان‌های تاریخی و گره‌هایی می‌کنند که سیاست‌های دنیای امروز را شکل می‌دهند؛ سیاست‌های پیش‌گرفته‌شده در دنیای امروز به دو دسته تقسیم می‌شوند؛ دسته‌ی اول سیاست‌های فراگیر هستند که موضوعاتی چون توزیع قدرت، بهره‌وری، تحصیلات، فناوری و سلامت عمومی مردم را شامل می‌شوند و دسته‌ی دوم، سیاست‌های جانبدارانه و سودجویانه‌ای که ثروت کشور را در یک طبقه‌ی جامعه متمرکز می‌کنند و تنها به سود قشری خاص، دیگر افراد جامعه را کنار می‌گذارند.

دارون عجم‌اوغلو و جیمز ای رابینسون در ادامه بعد از بررسی تاریخ کشورهایی چون کنگو و موشکافی علل سیاسی که سبب فقر و تیره روزی طولانی‌مدت مردم این کشورها شده است، این نکته را نیز یادآور می‌شود که هستند کشورهایی که زمانی در شرایط ناگوار مشابهی به سر می‌بردند اما موفق شدند تا راهی به‌سوی نجات بیابند. آن‌ها به این نتیجه می‌رسند که دلیل اصلی سعادتمندی و یا بیچارگی مردم یک کشور را فقط و فقط باید در سیاست‌های حاکم بر آن کشور جست‌‌وجو نمود؛ اگر کشور بوتسوانا توانست اوضاع خود را سروسامانی دهد، به این دلیل بود که سیاست‌های خود را تغییر داد و آن‌ها را بر پایه‌ی دستیابی به ثروت و سعادت تنظیم کرد؛ اگر کنگو و زیمباوه در چرخه‌ی بی‌پایان فقر و بدبختی گیر افتاده‌‌اند به این دلیل است که هرگز برای رهایی از فقر تلاش نکرده‌اند.

نویسندگان کتاب از معترضان مصری در میدان التحریر نیز سخن می‌گویند؛ به نظر آن‌ها آن معترضان تماماً حق اعتراض داشند. دولت فاسد و سست مردم را از رسیدن به ثروت بازمی‌داشت و آن‌ها را از استفاده از توانایی‌هاشان منع می‌کرد. مصر کشوری فقیر بود به این دلیل که اداره‌اش به دست گروهی اندک بود که مهره‌هاش شطرنج را گونه‌ای چیده بودند تا خود، کسانی باشند که از این بازی قدرت سود می‌برند؛ حتی اگر این سود به قیمت تیره‌روزی عموم مردم باشد.

در کشورهایی چون کره‌ی شمالی، هایتی و سومالی که در شرایط مشابه به‌سر می‌برند، قدرت تنها در دست عده‌ی محدودی است که به هر ریسمانی بتوانند چنگ می‌زنند تا از قدرت جدا نشوند. موضوع بسیار سرراست و واضح است؛ دولت‌هایی که سیاست‌های فراگیری دارند مردم خود را به سعادت و ثروت می‌رسانند و برای کشور خود پیشرفت و ترقی را خواستارند.

این در حالی است که دولت‌های سودجو چیزی جز فقر، رکود و محرومیت برای مردم خود به بار نمی‌آورند؛ حال هرچند قرن هم که می‌خواهد گذشته باشد. حقیقت تلخ آن‌جاست که برکنارکردن یک گروه از قدرت و نشاندن گروهی دیگر بر مسند آن، اوضاع را تغییر نخواهد داد. مشاهدات ثابت کرده‌اند که کشورهایی که در آن‌ها انقلاب صنعتی شکل نگرفته‌است همواره نسبتاً فقیر خواهند ماند. همانطور که عجم اوغلو و رابینسون در کتاب آورده‌اند، هیچ‌چیز چون موفقیت، کامیاب نمی‌شود و هیچ‌چیز چون شکست، زمین نمی‌خورد.

 

 

سارا بوریائی

معرفی کتاب فرمول

۱۰ بازديد

کتاب فرمول

قوانین جهانی موفقیت

خرید کتاب فرمول

 آلبرت لزلو بارابسی، محقق پیشرو و دانشمند، در این اثر خود از راهکارهای علمی رسیدن به موفقیت پرده برمی‌دارد.

بسیار پیش می‌آید که به پایان رساندن یک کار بزرگ و یا دستیابی به چیزی، به موفقیت ختم نشود؛ کاری که به ما محول شده بود را به پایان رساندیم اما ترفیع نگرفتیم، سخت کار کردیم اما توجهی که لایقش بودیم را دریافت نکردیم و یا ایده‌ای به ذهنمان رسید و با دیگران درمیان گذاشتیم اما هیچ جا از ما نامی آورده نشد. همیشه در گوشمان خوانده‌اند که استعداد و سخت‌کوشی کلید پیشی گرفتن از دیگران است؛ در دنیایی که امروزدر آن زندگی می‌کنیم اما این دو اصل معمولاً ما را به هدف دلخواهمان نمی‌رسانند.

لزلو بارابسی، یکی از متخصصان پیشرو، دانشمند شبکه و نویسنده‌ای است که متوجه این فاصله میان سخت‌کوشی و موفقیت شده است و در کتاب فرمول برای مخاطب آشکار می‌کند که موفقیت درواقع چیست؛ موفقیت مجموعه‌ای است از اتفاقاتی است که بر اساس افکار اطرافیان و حس تحسین آن‌ها نسبت به شما شکل می‌گیرند.

کیست که خواهان موفقیت نباشد؟! آن‌هم زمانی که در یک فرمول ساده و آماده جلوی‌مان است؟! بارابسی فیزیکدانی است که به دانش شبکه روی آورده و تصمیم گرفته تا موفقیت را موردمطالعه و موشکافی قرار دهد؛ او هزاران استاد، خلبان، قهرمان ورزشی و موسیقی‌دان موفق را بررسی کرده تا بیاید که آن‌ها چگونه و چه زمان به موفقیت رسیده‌اند. این بررسی‌ها به ۵ قانون موفقیت انجامید:‌

  1. عملکرد به موفقیت می‌انجامد؛ اما زمانی که نشود عملکرد را سنجید، این شبکه‌ها هستند که شما را به موفقیت می‌رسانند. دیگر اهمیتی ندارد که شما چه میدانید، اینکه چه کسی را می‌شناسید، یا بهتر بگویم، چه کسی شما را می‌شناسد مهم است. این شمایید که کار بزرگی می‌کنید اما مفید خواهد بود اگر افرادی که پیش از شما کار بزرگی انجام داده‌اند و به آن مشهورند، شما را بشناسند و بدانند شما تا چه اندازه عالی هستید.
  2.  عملکرد حد و اندازه‌ای دارد اما موفقیت بی‌حدومرز است. سرعت شما در دویدن محدودیتی دارد؛ میزان کیفیت کالای شما سرحدی دارد؛ اما پولی که می‌توانید به جیب بزنید و یا تعداد افرادی که می‌توانید بر آن‌ها تأثیرگذار باشید سقفی ندارد.
  3. موفقیت‌های پیشین ‍‍‍ضربدر شایستگی مساوی است با موفقیت‌های بعدی؛ موفقیت‌ها و کامیابی‌های گذشته در رسیدن به موفقیت‌های بیشتر مفید خواهند بود، به‌خصوص اگر کسی شما را به آن‌ها بشناسد. در حقیقت کامیابی‌های گذشته به شما کمک خواهند کرد که واقعاً عالی باشید؛ پس اگر کسی شما را نمی‌شناسد، خود را افرادی وصل کنید که شهرتی دارند. مردم به حرف کسانی که می‌شناسند توجه می‌کنند، حتی اگر این کار چندان عقلانی نباشد.
  4. موفقیت جمعی نیازمند تنوع و تعادل تمام اعضای گروه است و بااین‌حال در آخر تمام اعتبار و امتیاز گروه به یک نفر تعلق می‌گیرد؛ این پدیده را در ورزش بیشتر شاهد هستیم. در مدرسه دقیقاً برعکس این موضوع اتفاق می‌افتد؛ آنجا یک نفر تمام ‌کار را انجام می‌دهد و موفقیت نصیب تمام افراد گروه می‌شود.
  5. موفقیت در هر زمان با ثابت‌قدمی حاصل می‌شود. هیچ‌گاه دیر نیست. شما درست نمی‌دانید کدام تلاشتان به آن هدف دلخواه خواهد انجامید پس ناامید نشوید و دست از تلاش و سماجت برندارد. حالا حالاها زمان‌دارید.

فرمول رسیدن به موفقیت همین است! عالی باشید، کار بزرگی انجام دهید، با افرادی که با شما متفاوت‌اند یا از شما بهترند در ارتباط باشید، به تلاشتان ادامه دهید و تسلیم نشوید. این هم راهی علمی.

در کتاب فرمول، بارابسی تأکید می‌کند که جایگاه و احترام اجتماعی بایستی با ترکیب عمل و به رسمیت شناخته شدن همراه شود؛ این مسئله در دستیابی به موفقیت ضروری است. بارابسی کلان‌داده‌ها و موارد موردمطالعه و شواهد تاریخی را اهرمی قرار داده تا به‌وسیله‌ی آن قوانین نانوشته‌ی موفقیت را برملا کند و به این پرسش بپردازد که چه کسی به‌راستی از دیگران پیشی می‌گیرد و چرا؛ وی هم‌چنین به معرفی ۱۲ قانون حاکم بر موفقیت می‌پردازد و به مخاطب خود می‌آموزد که چگونه به سود خود از آن‌ها استفاده کند را در دنیای امروزی می‌آموزد.

معرفی کتاب ریشه ها

۹ بازديد

کتاب ریشه ها

اثر الکس هیلی 

خرید کتاب ریشه ها

آن زمان که الکس هیلی پسرکی اهل تنسی بود، مادربزرگش عادت داشت برایش داستان‌هایی درباره خانواده‌شان نقل کند؛ داستان‌هایی درباره‌ی اجدادش و اجداد آن‌ها و آخرسر درباره‌ی مردی که مادربزرگ او را «آفریقایی» صدا می‌زد. می‌گفت او آن‌سوی رودخانه درجایی که خودش «کامبی بولونگو» صدایش می‌زد زندگی می‌کرد و یک روز که برای خورد کردن تکه‌های چوب به جنگل رفته بود تا برای خودش طبلی بسازد، می‌خورد به پست چهار مرد که او را کتک می‌زنند، به زنجیرش می‌کشند و به‌عنوان برده با کشتی به آمریکا می‌فرستند.

هیلی بزرگ می‌شود و قلم به دست می‌گیرد؛ او هنوز می‌تواند داستان‌هایی را که مادربزرگ برایش تعریف می‌کرد به خاطر بیاورد و بنا می‌کند به جست‌وجوی مدارکی که شاید به صحبت‌های راوی داستانش سندیت ببخشد. سه سال طول کشید تا او ۵۰۰ مایل و سه کشور را بپیماید و درنهایت، به لطف شجره‌نامه‌ها و عزم جزم نویسنده، نه‌تنها مشخص می‌شود که نام «آفریقایی» کونتاکینته بوده است که نام و محل دقیق دهکده‌ی محل تولدش نیز آشکار شد؛ دهکده‌ای به نام جوفور، در گامبیا، غرب آفریقا. کونتاکینته را در سال ۱۷۶۷ و در ۱۶ سالگی ازآنجا ربودند و در مریلند به بردگی گرفتند و به زمین‌داری اهل ویرجینیا فروختند.

هیلی در جوفور مستقیماً با بستگان خود صحبت کرد و در ۲۹ سپتامبر ۱۹۶۷، روی همان اسکله‌ای ایستاد که ۲۰۰ سال پیش در همان روز، پدر پدر پدر پدر پدربزرگش را به اسارت بردند. حال هیلی رمانی تاریخی نگاشته که طی دو قرن، داستان کونتاکینته و تمام شش نسلی که بعد از او آمدند، برده‌ها و مردان آزاد، کشاورزان و آهنگران، نجاران و کولبران، حقوق‌دانان و معماران و درنهایت نویسنده‌ای که همگی از نسل اویند را روایت می‌کند.

اما آنچه هیلی خلق کرده از روایت صرف داستان آن‌ها فراتر است. او اولین نویسنده‌ی سیاه‌پوستی است که اصل داستان کتابش به ریشه‌ها و اجدادش بازمی‌گردد؛ هیلی داستان ۲۵ میلیون آمریکایی را روایت کرده که از نسل مردی سیاه‌پوست‌اند. او میراث فرهنگی مردمش را به جهانیان باز می‌شناساند؛ مردمی که بردگی فرهنگشان را نیز همراه نام و هویتشان از آن‌ها گرفت. روی صحبت رمان «ریشه‌ها» نه سیاه‌پوست‌ها هستند و نه سفیدها؛ روی صحبت این کتاب با تمام انسان‌ها، فارغ از نژادشان، است.

داستانی که در این رمان روایت می‌شود فصیح‌ترین داستانی است که می‌توان در تائید ذات تسخیرنا‌پذیر انسان یافت. این رمان نخستین بار در سال ۱۹۶۷ منتشر شد. هیلی در این اثر خود به کونتاکینته می‌پردازد؛ مردی که در ۱۶ سالگی در نزدیکی دهکده‌اش ربوده شد و به بردگی گرفته شد. هیلی تنها به روای داستان او اکتفا نمی‌کند و قلم به دست می‌گیرد تا داستان تمام ۷ نسل بعد از او را روی کاغذ بیاورد؛ مردان و زنانی که همگی اهل ایالات‌متحده بودند. کونتاکینته ماندیکایی است که در دهکده‌ای آن‌سوی رودخانه‌ی گامبیا زندگی می‌کند.

کودکی او آسان نگذشته است؛ مردم دهکده‌ی او از راه کشاورزی امرارمعاش می‌کنند و به سبب آب‌وهوای نامناسب منطقه گاهی پیش می‌آید که غذای کافی برای خوردن نداشته باشند. کونتاکینته در آن دهکده جز عشق و فرهنگ و سنت، چیزی نمی‌بیند. مردم دهکده به‌تازگی اخبار شومی از مردانی شنیده‌اند که پوستی سفید دارند و بوی مرغ می‌دهند. کونتا جوان است و سرشار از هیجان؛ او می‌خواهد دنیا را ببیند. یک روز، مردان شنل‌پوشی تعدادی بچه را جلوی چشمان او می‌ربایند. این ماجرا او را گیج می‌کند؛ اما او مشتاق یادگیری است و همراه پدرش، اومورو، از دهکده خارج می‌شود. اومورو چیزهایی زیادی درباره‌ی محیط زندگی‌شان به کونتا می‌آموزد. به دهکده که بازمی‌گردند، کونتا تمام مدت پز سفرش را به دوستانش می‌دهد اما توجهی نمی‌کند که پلنگ به گله‌ی بزهایشان حمله کرده و آن‌ها را دریده است.

بعدها کونتا به همراه چند بچه هم‌سن‌وسال و از کافو (گروه و یا کلاس) خودش مشغول یادگیری می‌شود. چه چیزها که درباره‌ی گامبیا یاد نمی‌گیرد؛ کونتا از برده‌داری وحشت دارد و در جریان همین آموزش‌ها متوجه می‌شود که برده‌دارها ازآنچه او خیال می‌کرد، به خانه‌شان نزدیک‌ترند. کونتا دوره‌ی آموزشش را به پایان می‌رساند به یادگیری در مورد نظام قضایی و دادگاه‌های دهکده می‌پردازد. یک روز کونتا به چشم خود می‌بیند که دختری که مدتی قبل به دست سیاه‌پوستان ربوده‌شده بود با شکم برآمده به دهکده بازمی‌گردد.

بچه‌ای که دختر به دنیا می‌آورد ترکیبی است از نژاد آن‌ها و نژاد برده‌دارانی که دشمن آن‌ها هستند و این پرونده هرگز حل نمی‌شود. مدتی بعد، صبح هنگامی‌که کونتاکینته مشغول تکه کردن چوب و ساختن طبل است، چند سفیدپوست به او حمله می‌کنند و دست‌وپایش را می‌بندند. کونتا که به هوش می‌آید، خود را عریان و به زنجیر کشیده شده در کشتی می‌یابد. بعد از گذراندن یک‌شب در کشتی و گذر از اقیانوس اطلس، کشتی برده‌داری در ساحل مریلند که آن زمان مستعمره‌ی انگلستان بود، لنگر می‌اندازد. جان والر که مردی است اهل اسپاتسیلویا کانتی ویرجینیاست، کونتاکینته را در مزایده‌ای می‌خرد و نام توبی را روی او می‌گذارد. با تمام این‌ها اما کونتا سرسختی‌اش را از دست نمی‌دهد و بارها و بارها سعی می‌کند خود را نجات دهد. آخرین باری که تلاشش برای فرار بی‌نتیجه می‌ماند و گیر می‌افتد، قسمتی از پایش را قطع می‌کنند تا علیلش کنند.

کونتا بعدها به برادر اربابش، دکتر ویلیام والر فروخته می‌شود و خود را با کشاورزی سرگرم می‌کند و آخرسر به او اجازه می‌دهند تا درشکه‌ی ارباب را براند. کونتا با یکی از برده‌ها به نام فیدلر که ازقضا موسیقی هم می‌داند، صمیمی می‌شود. پس از انقلاب آمریکا، کونتا با بل، آشپز خانواده‌ی والر، ازدواج می‌کند و صاحب دختری می‌شود که نامش را کیزی می‌گذارد. کودکی کیزی، با در نظر گرفتن اینکه او یک برده است، به‌خوبی سپری می‌شود و کونتا و بل از پس او برمی‌آیند. کیزی دوست صمیمی دختر ارباب والر است و همین سبب می‌شود دیگران رفتار بی‌رحمانه‌ای با او نداشته باشند. یک روز برای دیدن جوانکی به نام نوح که دستیار مزرعه بود راه جاده را پیش می‌گیرد و زندگی‌اش برای همیشه دستخوش تغییر می‌شود.

نوح را گیر می‌اندازند و از او اعتراف می‌گیرند و کیزی شانزده‌ساله را به ارباب دیگری می‌فروشند. ارباب جدید او تام لی است؛ زمین‌داری که سرگرمی‌اش به جان هم انداختن خروس‌ها و شرط‌بندی روی آن‌ها است و ثروت و جایگاهش را با سختی به دست آورده است. تام لی به کیزی تجاوز می‌کند و حاصل این تجاوز، پسری است به نام جورج. جرج را بعدها «جورج خروسه» صدا می‌زنند؛ استعداد او در تربیت خروس‌های جنگی زبان زد است. تنها استعداد او نیست که او را در مرکز توجه قرار می‌دهد؛ جورج غوغای آزادی و ثروت در سر دارد و علاقه‌اش به الکل، دستمال‌گردن سبزرنگش و کلاه لبه‌داری که همیشه بر سر دارد سبب شده تا همه او را بشناسند. جورج با دختری به نام ماتیلدا ازدواج می‌کند و صاحب شش پسر و دو دختر می‌شود؛ یکی از پسرهایش تام نام دارد بعدها آهنگر چیره‌دستی می‌شود. تام با آیرین ازدواج می‌کند؛ دختری که در اصل خانواده‌ی هالت مالک او هستند و …

بخش‌هایی از کتاب:

پسرک با گریه گفت: «پس این‌جور جواب خوبی‌هایم را می‌دهی؟ با بدی؟» کروکدیل از گوشه دهانش پاسخ داد: «البته! رسم روزگار همین است.»

اومورو گفت: «قصد آزار نداشت؟»
پیرمرد پاسخ داد: «رفتارش که دوستانه بود؛ اما گربه همیشه آن موشی را که با آن بازی می‌کند، تکه‌پاره می‌کند.»

اومورو درحالی‌که کونتای کوچک را در میان بازوان قدرتمندش گرفته بود به‌سوی انتهای دهکده راه افتاد. کودکش را به سمت آسمان گرفت و به‌آرامی گفت: «نگاه کن به تنها چیزی که از تو بالاتر است.»

مشاهده و خرید آنلاین کتاب از سایت کاواک

معرفی کتاب واقعیت

۱۱ بازديد

معرفی کتاب واقعیت

اثر هانس رزلینگ، اولا رزلینگ و آنا رزلینگ رونلاند

خرید کتاب واقعیت

در این مقاله قصد داریم به معرفی و نقد کتاب واقعیت : ده دلیل برای اینکه ما درباره‌ی جهان اشتباه فکر می‌کنیم و چرا اتفاقات جهان ازآنچه فکر می‌کنیم بهترند، بپردازیم پس با ما همراه شوید.

زمانی که از ما درباره‌ی مسائل داغ روز سؤال می‌شود، مثلاً اینکه چرا جمعیت جهان رو به افزایش است، چه تعداد از زنان جوان تحصیل می‌کنند و یا چند درصد مردم در فقر به سر می‌برند، به‌طورمعمول جوابمان اشتباه است. آن‌قدر اشتباه که اگر از یک شامپانزه بخواهند به‌طور تصادفی جواب را حدس بزند از بسیاری از خبرنگارها، برندگان جایزه نوبل و بانکدارها جواب درست‌تری ارائه می‌دهد.

در کتاب «واقعیت»، هانس رزلینگ، پروفسور سلامت بین‌الملل و فردی که قادر است داده‌ها را به آواز دربیاورد، به همراهی دو تن از همکاران قدیمی‌اش، توضیحی جدید و ریشه‌ای برای این موضوع ارائه می‌دهد و ده مورد از غرایزی که موجب می‌شود نظرمان درباره بسیاری از پدیده‌ها جانب‌دارانه و اشتباه باشد را در کتابش ذکر می‌کند. درنهایت مشخص می‌شود که جهان با تمام عیب و ایرادهایش بازهم ازآنچه ما خیال می‌کنیم جای بهتری است.

اما ما به‌جای آنکه نظرگاه خود را بر اساس حقایق شکل دهیم، مدام درباره‌ی همه‌چیز ابراز نگرانی می‌کنیم و درنتیجه دیگر قادر نیستیم تمرکز خود را صرف مسائلی کنیم که بیش از همه برایمان خطردارند. «واقعیت» کتابی است الهام‌بخش و آگاهی‌بخش؛ مملو است از خاطرات زنده و داستان‌های تکان‌دهنده و مطالعه‌اش ضروری و مبرم است چراکه دید ما را نسبت به دنیا تغییر خواهد داد.

ایراد گرفتن از این اثر کار آسانی نیست. نه ازآن‌جهت که عیب و ایرادی نداشته باشد. نه. ایرادهایی دارد اما بیشتر ازاین‌جهت که این کتاب آخرین پروژه‌ی تکمیل‌شده‌ی رزلینگ است و او تا آخرین ماه‌های مبارزه‌اش با سرطان لوزالمعده مشغول به اتمام رساندن آن بوده است. اگر سخنان آخر پسر او شما را تحت تأثیر قرار ندهد مشخص می‌شود انسان سرسختی هستید. حداقل سرسخت‌تر از من.

آقای رزلینگ نسبت به کارش بسیار متعهد و مصمم است. «واقعیت» کتابی است که هدف اصلی‌اش آگاهی‌رسانی است و نویسنده برای رسیدن به این هدف تنها به جمع‌آوری داده درباره‌ی یک کشور اکتفا نکرده و به تمام این کره‌ی خاکی پرداخته است. شاید شوکه‌کننده‌ترین حقیقتی که در کتاب از آن صحبت شده است آن باشد که بسیاری از مردم عمیقاً باور دارند که دنیا ده‌ها و یا حتی شاید صدها سال قبل، نسبت به حال جای بهتری بوده است. رزلینگ دائماً به ما گوشزد می‌کند که حتی اگر سؤالات مربوط به وضعیت جهان را از باهوش‌ترین فرد هم بپرسیم باز به آن‌ها جواب درستی نمی‌دهد.

به نظر می‌رسد رزلینگ در تألیف این اثر از همان منطقی استفاده کرده که پینکر در کتاب «اکنون، روشنگری» به کار گرفته بود؛ تنها با این تفاوت که کار رزلینگ بیشتر ریشه در اعداد و حقایق دارد. من اعداد را دوست دارم. اعداد دروغ نمی‌گویند. اما چیدمان آن‌ها و میزان تأکیدی که بر برخی اعداد خاص می‌شود شاید گمراه‌کننده باشد. رزلینگ گرچه دائماً درباره‌ی تصورهای غلط عموم به ما هشدار می‌دهد اما از همین تصورهای غلط به سود خود استفاده می‌کند.

به‌طور مثال به این پرسش دقت کنید:

در تمامی کشورهای کم‌درآمد چند درصد دختران تحصیلات ابتدایی را به پایان می‌رسانند؟
الف. ۲۰ درصد
ب. ۴۰ درصد
پ. ۶۰ درصد

این پرسش چند جای بحث دارد. شاید بتوانید حدس بزنید که پاسخ درست، گزینه‌ی پ است. این سؤال عمداً به این‌گونه نوشته‌شده است: آیا جواب درست ۲۰ رصد است؟ نه! ۴۰ درصد؟ نه! خدایا! ۶۰ درصد دختران؟

بیاید طور دیگری به این پرسش نگاه کنیم. نخست آنکه تعریف عبارت «کشور کم درآمد» چیست؟ هیچ تعریفی برای این عبارت ارائه نشده است. من به صفحات پیشین هم نگاه انداختم تا ببینم آیا برای این عبارت جایی تعریفی ارائه‌شده است یا خیر. شاید این تعریف همانی باشد که رزلینگ از آن با عنوان «مرحله اول» یاد می‌کند؛ اما حتی برخی از مردم در «مرحله سوم» نیز درآمدی زیرخط فقر ایالات‌متحده دارند؛ پس «کم‌درآمد» دقیقاً یعنی چه؟

دوم آنکه «مقطع ابتدایی» دقیقاً به کدام دوره اشاره می‌کند؟ این مفهوم در هر کشوری متفاوت است. در برخی نقاط با در نظر گرفتن دوره‌ی متوسطه، تحصیلات ابتدایی شاید تا ۷ یا ۸ سال به طول بیانجامد؛ و سوم آنکه فرم سؤال به‌عمد به‌گونه‌ای طراحی‌شده تا آمار را به ۶۰ درصد برساند. این سؤال هم‌چنین به این معناست که صدها میلیون دانش‌آموز دختر در کشورهای «کم درامد» (۴۰ درصد رقم بزرگی است) یا به‌کل مقطع ابتدایی را که طول آن دقیقاً مشخص نیست، تحصیل نمی‌کنند یا آن را نیمه‌کاره رها می‌کنند.

کتاب به چند بخش تقسیم‌شده و در هر قسمت به از اعتبار انداختن چند باور غلط پرداخته‌شده است که از غرایز طبیعی انسان استفاده کرده‌اند و در میان مردم ترس و شرم پراکنده‌اند. نکته‌ی جالب آن است که بسیاری از نویسندگان از همین تصورها و غرایز به‌عنوان طعمه برای جذب مخاطب استفاده می‌کنند. رزلینگ به ما توصیه می‌کند که بهتر است زیاد به میانگین‌ها بها ندهیم، چراکه آن‌ها اکثراً بخش زیادی از کمیت را پنهان می‌کنند؛ اما خود او در بیشتر نمودارهایش از میانگین استفاده کرده است. کل این بحث از اساس روی میانگین‌ها بناشده است.

رزلینگ هم‌چنین یک صفحه‌ی کامل را اختصاص داده تا محدودیت‌های ویکی‌پدیا را به بحث بگذارد؛ به همین جهت به مورد خاصی هم اشاره می‌کند که در آن ویکی‌پدیا ۷۸ درصد اطلاعات از یک فهرست مربوط به مرگ‌های تروریستی در سال ۲۰۱۵ را نشان نداده بود. خود رزلینگ اما بعدها ده مرتبه از ویکی‌پدیا به‌عنوان منبع استفاده کرده است.

بحث کتاب آنجا که رزلینگ ادعا می‌کند که اوضاع جای آنکه خوب باشد، در حال بهتر شدن است، بالا می‌گیرد. شاید نتوان مخاطب را قانع کرد که اینکه ۶۰ درصد دختران تحصیلات ابتدایی را تمام می‌کنند، آمار خوشایندی است؛ اما اینکه این آمار، چه به‌آرامی و یا سریعاً، در حال افزایش است، باورپذیرتر و متقاعدکننده است؛ و در آخر، همان‌طور که رزلینگ نتیجه می‌گیرد، بنا بر استانداردهای قابل‌اندازه‌گیری جهانی، شرایط رو به بهبود هست.

از دید من در این کتاب جای چیزی خالی است که در شکل‌گیری باورهای غلط، نقش مهمی ایفا می‌کند. انگار که رزلینگ انسان خوب و مهربانی بوده است و به همین دلیل یک موضوع خیلی جزئی را جا انداخته است؛ انگیزه! چرا فردی باید کشورهای «در حال پیشرفت» را افتضاح بداند و معتقد باشد که این کشورهاحرکتی رو به عقب دارند و هرگز قادر به تجدد نیستند؟ شاید برخی مایل‌اند باور کنند که پیشوایی، برتری و تسلط غرب مسئله‌ای «طبیعی» است و بقیه قسمت‌های دنیا حرکتی رو به عقب دارد. آیا این باور غلط می‌تواند ریشه در آمریکای امپریالیستی قدیم داشته باشد که معتقد بود از دیگر ملت‌ها سرتر است و دیگران هرگز نمی‌توانند به‌اندازه آن خوب باشند؟ آیا مگر آمریکا مدام بر این موضوع تأکید ندارد که «بزرگ‌ترین و بهترین کشور در دنیاست»؟

رزلینگ بیان می‌کند که جهان غرب کشورهای در حلال پیشرفت را محکوم ‌به ماندن در وضع کنونی خود می‌داند چراکه فرهنگ چنین کشورهاست که این‌گونه حکم می‌کند و این عقیده‌ی جهان غرب به سبب اشتباهاتی است که غرایز خام و معصوم انسانی مسبب آن‌ها است. اگر یک فرد شکاک کتاب رزلینگ را بخواند ممکن است پیش خود بگوید که این اشتباهات آًنقدرها هم از سر خامی و معصومیت نبوده‌اند.

بله. این کتاب یک هدف دارد و آن تشویق مخاطب به تفکر است.

مشاهده و خرید کتاب: https://www.cavack.com