نقد كتاب روايت يك مرگ در خانواده
يكي از شاهكارهاي ادبيات آمريكا
نقد كتاب روايت يك مرگ در خانواده
خريد كتاب روايت يك مرگ در خانواده
رمان «روايت يك مرگ در خانواده» در سال ۱۹۵۷، يعني دو سال پس از مرگ نويسنده در سن پنجاهوپنجسالگي به چاپ رسيد و تا به امروز بهعنوان اثري بينقص در ذهن بسياري نقش بسته است؛ اين شرححال يكي از تأثيرگذارترين برداشتهايي است كه ميتوان از فقدان و مرگ عزيزان و غم و اندوه ناشي از آن داشت را در خود جايداده. داستان كتاب بهاينترتيب است كه مردي به نام جِي فولِت درراه برگشت به خانهاش در ناكس ويل ايالت تنسي آمريكا در يك تصادف رانندگي جان خود را از دست ميدهد؛ چنين رخداد غمباري تنها جان يك نفر را نميگيرد، بلكه تمام خوشي و رضايت يك خانواده را هم از ميان ميبرد. اين كتاب، اثري است مملو از شوق نويسندگي، نثري غزل گونه و سرشار از احساسات و شايد به همين دليل است كه يكي از شاهكارهاي ادبيات آمريكا بهحساب ميآيد.
در يكشب فرحبخش بهاري در سال ۱۹۱۵، در شهر ناكس ويل ايالت تنسي، جِي فولت، پدر دو كودك كه مردي است نجيب و خوشقلب و كمي نيز ازلحاظ مالي با مشكل روبهرو است با زنگ تلفني از جانب برادر مستش، رالف، از خواب بيدار ميشود. در اين تماس به او ميگويند كه پدرش با مشكل قلبي جدي روبهرو است و شايد تا صبح دوام نياورد. جِي پس از خداحافظي از همسرش، مري، خانه را ترك ميكند و درراه شايد در پس ذهنش از خود ميپرسد كه چه ميشود اگر به همين زوديها مرگ سراغ او نيز بيايد.
جيمز ايجي در رمان «روايت يك مرگ در خانواده» كه برندهي جايزهي پوليتزر نيز شده در حقيقت در قالب داستان، ماجرايي حقيقي و داستان مرگ پدرش را، آنهم زماني كه خود او تنها ۶ سال داشت، روايت ميكند. ايجي سير داستان را از شب مرگ پدر آغاز ميكند و با توصيف مراسم خاكسپاري ادامهاش ميدهد؛ سير داستان عيناً مطابق با حقيقت است و به همين دليل احساسات و وقايع دقيقاً همانهايي هستند كه يك خانواده با مرگ ناگهاني يكي از اعضايش تجربه ميكنند. رمان گرچه ممكن است ساده و سرراست به نظر برسد اما كتابي است پرعمق و با نثري قوي. تكتك شخصيتپردازيهاي كتاب استادانه و در كمال صورت گرفتهاند، خصوصاً شخصيت مري. مرگ شوهر براي مري يعني تنهايي و بيپشتوانگي و مري ميداند كه از حالا به بعد تنها بايد به خدا تكيه كند اما درست در همين زمان و براي نخستين بار ايمان مري به وجود خدا سست ميشود. به خواننده همچنين شانس شناختن اندرو، برادر مري، نيز داده ميشود.
اندرو با اهانتهايي كه به خدا و مذهب ميكند هم بعدي فلسفي به رمان ميدهد و هم سبب اختلاف ميان شخصيتهاي مختلف ميشود. رالف در آشوب است؛ او مردي الكلي است و خود را بابت مرگ برادرش سرزنش ميكند و مدام با جايگاه تهي از احترامي كه در خانواده دارد در كلنجار است. شخصيت ديگر، خالهي مري است كه زني است سرشار از مهر و محبت و البته سرسخت كه ظرفيتهايش در اين اوضاع نابسامان و نامتعادل مورد آمايش قرار ميگيرند. در اين شخصيتهاست كه مرز ميان عشق و نفرت شكل ميگيرد و ايجي آغاز به تصحيح و درك عواطفش كه گهگاه حتي زبان از توصيفشان قاصر است، ميكند.
در مركز اين دايرهي احساسات اما خود ايجي است كه ايستاده؛ ايجي خود را به ياد ميآورد، پسري جوان و با عنوان روفوس فولت. روفوس پسري است قابلاطمينان و كمرو؛ حالا اگرچه پدر را يكشبه ازدستداده اما بهتدريج به درك بيشتري از رابطهي ميان پدر و پسر ميرسد. تلاشهاي روفوس براي درك فقدان پدر به بيميلي نسبت به اين موضوع ميانجامد. يادآوري خاطراتي كه روفوس با پدر دارد به خلق چنان زيبايياي ميانجامد كه تنها در رمانهاي آمريكايي شاهدش هستيم.
«روايت يك مرگ در خانواده» چه ازنظر روانشناختي و چه ادبي شاهكار است. توجه خاصي كه در اين رمان به تفاوت فكر، گفتار و عمل شده سبب ميشود تا شاهد تاروپود و اساس حقيقي انسان بودن باشيم. اين رمان شايد يكي از قويترين و شخصيترين رمانهايي باشد كه ميخوانيد؛ بايد گفت كه نويسنده از عمد رمان را به تجربيات خود نزديك كرده تا بتواند از اسرار مرگ وزندگي، باور و بياعتقادي و چنين مسائلي كه شايد همهي ما تا حدي با آنها درگيريم پرده بردارد.
دربارهي نويسنده
جيمز روفوس ايجي كه در خانه او را بانام روفوس صدا ميزدند زادهي ۱۹۰۹ ميلادي ناكس ويل تنسي است. پدرش، جيمز ايجي، يا همان جِي، در طول عمرش شغلهاي مختلفي را امتحان كرد و حتي مدتي در كسبوكار خانوادگي همسرش كه ساختوساز بود مشغول به كار بود. جيمز كه نزديك به شش سال داشت، پدرش درراه برگشت از عيادت پدر بدر بستر مرگش در يك حادثهي رانندگي از دست رفت. ماشين چند دور چرخيده بود و جيمز در جا كشتهشده بود. اين تصادف و عواقبي كه به دنبال داشت گويي به حافظهي ايجي سنجاق شده است. در سنين نوجواني ايجي رابطهي نزديك با يك كشيش به نام پدر جيمز فلاي پيدا كرد. پدر بعدها راهنماي او شد. ايجي در سال ۱۹۲۸ از آكادمي فيليپس فارغالتحصيل شد. در دانشگاه هاروارد به تحصيل ادامه داد و زير نظر منتقد برجسته و سرشناس، آي. اِي. ريچاردز به تحصيل ادبيات مشغول شد. پس از فارغالتحصيلي از دانشگاه، همكاري پرثمر اما پرتنشي را با مجلهي فورتون آغاز كرد.
در سال ۱۹۳۶، ايجي براي ما مويت به آلاباما سفر كرد و عكاس مشهور واكر ايوانس نيز همراهش بود؛ آنها ميرفتند تا دربارهي وضعيت كشاورزان فقير و مشكلاتشان گزارش تهيه كنند. ايجي در همين باره دستبهقلم شد اما نوشتهاش از جانب مجلهي فورتيون رد شد؛ همكاري با ايوانس نيز به جايي نرسيد اما برخلاف تمام مخالفتهاي اول راه، اثرش با عنوان «بگذاريد مردان مشهور را تحسين كنيم» در سال ۱۹۴۱ منتشر شد. او هم داستاننويسي ميكرد و هم بهنقد از چند فيلم و فيلمنامه، ازجمله ملت، ملكهي آفريقايي و شب و شكار دستبهقلم شد. ايجي درحاليكه با اعتياد به الكل و مشكلات قلبي درگير بود بالاخره توانست رمانش را كه دربارهي مرگ پدرش بود با عنوان «روايت يك مرگ در خانواده» به اتمام برساند. در ماه مه سال ۱۹۵۵، تنها دو روز پيش سي و نهمين سالمرگ پدرش، ايجي در اثر حملهي قلبي در شهر نيويورك از دنيا رفت. اين رمان بعد از مرگ او در سال ۱۹۵۷ منتشر شد و يك سال بعد توانست جايزهي پوليتزر را از آن خود كند.
مشاهده و خريد آنلاين كتاب از (فروشگاه كتاب كاواك)