معرفي كتاب اعترافات يك مادر

معرفي انواع كتاب با موضوعات مختلف

معرفي كتاب اعترافات يك مادر

۱۹ بازديد

كتاب اعترافات يك مادر

داستاني غم‌انگيز و غيرمنتظره كه نفس را در سينه حبس مي‌كند.

خريد كتاب اعترافات يك مادر

اخطار: اين نقد حاوي قسمت‌هايي از داستان كتاب است.

ديويد و اوليويا از ديد ديگران زندگي بي‌نقصي دارند. يك تاجر موفق، منتخب شوراي شهر و مورداحترام اهل محل و يك دامپزشك محبوب. زويي كوچولو كه به جمعشان اضافه مي‌شود خانواده‌شان ديگر چيزي كم ندارد و از اين بي‌نقص‌تر نمي‌شود؛ اما هر زوجي رازهاي خود را دارند. تنها خانواده‌ها شان بودند كه حقيقت را درباره‌ي ازدواج آن‌ها و شكاف بينشان كه كم‌كم داشت خود را نشان مي‌داد مي‌دانستند. يكي از خانواده‌ها مشكل را انكار مي‌كرد و ديگري هم با اوليويا و ديويد روابط چندان خوبي نداشتند و هيچ‌كدام نمي‌توانستند حدس بزنند چه چيزي انتظارشان را مي‌كشد. شايد هم مي‌شد حدس زد.

حالا ديويد مرده و اوليويا در تقلا است تا با حادثه‌ي غم‌انگيزي كه زندگي‌اش را براي هميشه تغيير داد كنار بيايد. هفته‌ها است كه خانه را ترك نكرده و حالا سعي مي‌كند زندگي‌اش را پس بگيرد. زماني كه براي اولين بار پا را از خانه بيرون مي‌گذارد، كم‌كم متوجه مي‌شود كه مردم شهر واقعاً درباره‌ي آن اتفاق چه فكر مي‌كنند. نيمي از آن‌ها با او احساس همدردي مي‌كنند و نيمي ديگر اوليويا را مقصر مي‌دانند. آيا واقعاً بايد اوليويا را بابت مرگ ديويد مقصر دانست؟ مادر ديويد او را بابت مرگ پسرش سرزنش مي‌كند و در حقيقت خود اوليويا نيز بابت مرگ شوهرش احساس گناه مي‌كند.

اوليويا بايد با كمك خانواده، دوستان و روانشناسش از اين غم عبور كند و ياد بگيرد كه اگر مي‌خواهد در آينده شانسي داشته باشد، بايد گذشته‌اش را بپذيرد و پذيرفتن گذشته‌اش به معناي پذيرفتن يك حقيقت وحشتناك است.

«اعترافات يك مادر» داستان غم‌انگيز آزار و اذيت خانگي است؛ داستان اوليويا و مادر شوهرش، دو زني كه دوروي متفاوت شخصيت ديويد، مردي كه آن‌ها را به هم متصل مي‌كرد، ديده‌اند. ازآنجاكه داستان به‌شدت احساسي است و موضوع آن خشونت خانگي است، ممكن است مطالعه‌اش براي هر فردي، خصوصاً افرادي كه درگذشته قرباني خشونت خانگي بوده‌اند، سخت باشد. گفتني است كه به‌جز آسيب‌هايي كه به اوليويا مي‌رسد و شرح رنج‌هاي او، جزئيات ديگري صرفاً براي تأثيرگذارتر شدن داستان آورده نشده است. اوليويا در تقلا است تا با روانشناسش روراست باشد و مرور رنج و آسيب‌هايي كه تحمل كرده بيانگر مسيري است كه در اين كتاب مي‌پيمايد.

از ديد من، شخصيت اوليويا به‌خوبي پرداخته‌شده بود و كاملاً باورپذير بود. داستان او همان داستاني است كه از زبان همه‌ي قربانيان خشونت خانگي مي‌شنويم، سوءاستفاده، وسواس و ذات تملك گراي شوهر؛ احساس گناه قرباني و اينكه او خود را بابت ضعف خود سرزنش مي‌كند. بااين‌حال اوليويا زني قوي است؛ زني قوي كه در شرايطي بسيار سخت به سر مي‌برد؛ او كاملاً از خانواده و دوستانش بريده بود و ديويد تماماً او را تحت كنترل خود داشت و پذيرش اين موضوع كار آساني نيست. دودستگي ميان مردم و نظرشان در اين مورد كه اوليويا قرباني است يا گناهكار، مسئله‌ي جديدي نيست. افرادي كه از روابط خشونت‌آميز شناختي ندارند در تشخيص قرباني زياد اشتباه مي‌كنند. مبارزه‌ي اوليويا با احساس گناهي كه بعد از مرگ ديويد به او دست داد نيز بسيار واقعي حس مي‌شود. كلي ريمر در نگارش اين قسمت كتاب بسيار عالي عمل كرده است. نثر او چنان واقعي است كه خواننده مي‌تواند همان درد و رنج اوليويا را همراه با او تجربه كند.

نوبت به آيوي، مادر شوهر اوليويا، رسيده است. از دست او! هيچ پدر و مادري دلش نمي‌خواهد درباره‌ي فرزندش بد فكر كند؛ اما آيوي چنان دل‌بسته‌ي ديويد است كه چشمانش را روي رفتار و خشونت‌هاي او مي‌بندد. آيوي است كه او را طوري بار آورده كه خيال كند هرچه بگويد و هر كار كه بكند درست است، آيوي است كه روحيه‌ي تملك گراي ديويد را تشويق مي‌كند و هم اوست كه در آتش حسادت ديويد هيزم مي‌ريزد و آن را شعله‌ور مي‌كند. او نشانه‌ها و اخطارها را ناديده مي‌گيرد، سرش را برمي‌گرداند و حتي پيش خودش هم اعتراف نمي‌كند كه پسرش اشتباه كرده است. پدر ديويد، وايِت، طرز تفكر سنتي دارد. ازنظر او هرچه كه بين زن و شوهر رخ مي‌دهد بايد بين خودشان بماند و او باور دارد پسرش مي‌داند چگونه ازدواجش را مديريت كند. با اين تفاسير مي‌توان گفت كه هردوي آن‌ها در مرگ ديويد مقصر هستند و من در شخصيت آيوي چيز خوشايندي نمي‌يابم؛ مگر اينكه عشق كوركورانه‌ي او به پسرش را به‌حساب بياوريم. در حقيقت، دل‌بستگي آيوي به ديويد چيزي فراتر از يك رابطه‌ي مادر و فرزندي است. واضح است كه چرا به تصوير كشيدن شخصيت آيوي براي كلي ريمر سخت بوده است. بااين‌حال اما نتيجه‌ي كار او خيره‌كننده است و آيوي گرچه شخصيت نفرت‌انگيزي است اما هنوز هم خواننده را جذب مي‌كند.

داستان هم از ديد اوليويا و هم از ديد آيوي بيان مي‌شود و به خواننده اين امكان را مي‌دهد تا هم اوليويا را كه در تلاش است تا بعدازآن ماجراي غم‌انگيز زندگي‌اش را از نو شروع كند، همراهي كند و هم از ديد آيوي، ماجراي ديويد و تبديل‌شدنش از يك بچه‌ي طلبكار تا يك شوهر كينه‌اي را دنبال كند. هردوي اين راوي‌ها غيرقابل استنادند. يكي هنوز هم در شوك به سر مي‌برد و ديگري تصميم گرفته چشمانش را روي حقيقت ببندد. بااين‌حال هردو باصداقت شخصيت ديويد را توصيف مي‌كنند، منتها يكي از روي درد و ديگري از روي غفلت. صحنه‌هاي ملاقات اوليويا با روان‌شناسش هم بسيار واقعي به نظر مي‌رسند. در اصل، هر جزئي از اين داستان، چه خوب و چه بد، واقعي و درست است.

كلي ريمر اين سفر احساسي را درنهايت صداقت و گاهي درنهايت خشونت شرح داده و خواننده چاره‌اي ندارد جز اينكه تحت تأثير داستان اوليويا قرار گيرد؛ اما واي از پايان كتاب! من را كه به زاري وا‌داشت و حالا هم كه به آن مي‌انديشم ناراحتم. پايان كتاب گرچه غم‌انگيز است اما اميد در آن پررنگ است و چنان به زيبايي بيان مي‌شود كه كنار گذاشتن كتاب را سخت مي‌كند. و بله يكي از ويژگي‌هاي يك نثر خوب همين است. تنها يك‌چيز مي‌توانست مرا به گريه بيندازد؛ نثر آنجلا مارسونز و حالا كلي ريمر هم به او اضافه‌شده است. اگر مي‌توانيد از پس كمي گريه بربياييد و مي‌خواهيد لطفي هم به كارخانه‌هاي دستمال‌كاغذي بكنيد، اين كتاب را امتحان كنيد. پشيمان نخواهيد شد.

سفارش كتاب از فروشگاه آنلاين كتاب كاواك

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.