كتاب برادران كارامازوف
اثر فئودور داستايوفسكي
كتاب برادران كارامازوف
رمان برادران كارامازوف آخرين اثر فئودور داستايوفسكي است كه نگارش آن قريب به دو سال زمان برد. اين رمان نخستين بار بهصورت مجموعهاي داستاني در روزنامهي راشن مسنجر به چاپ رسيد و انتشار كامل آن از ژانويهي ۱۸۷۹ تا نوامبر ۱۸۸۰ طول كشيد. اين رمان شايد بهترين كتابي باشد كه فرصت خواندنش را پيدا ميكنيد اما درعينحال دشوارترين نيز هست. بسياري آن را از بزرگترين آثار ادبي ميدانند و دراينباره شكي هم نيست. در كتاب «سلاخ خانهي شمارهي پنج» اينطور آمده كه «… يك كتاب ديگر هست كه به شما هر آنچه لازم است دربارهي زندگي بدانيد ياد ميدهد؛ برادران كارامازوف اثر دايستايوسكي». انيشتين آن را «سرحد تمام آثار ادبي» ميدانست و ميگفت او از داستايوفسكي بيش از هر متفكر ديگري درس گرفته است. رمان همچنين براي بسياري از فيلسوفان قرن بيستم ازجمله فرويد، ويتگنشتاين و كامو الهامبخش بوده است. كامو بيان كرد كه داستايوفسكي پيامآور بزرگ قرن بيستم است، نه ماركس. بله. ميشود ديد كه اكثريت خواندنش را پيشنهاد ميكنند!
براي اينكه بدانيد اين كتاب چقدر طولاني است بايد بگويم به چهار «بخش» تقسيم شده است و هر بخش به چهار «كتاب» و هر كتاب معمولاً ۸ الي ۱۰ فصل دارد؛ گفتني است كه سه فصل ديگر هم با عنوان «سخن آخر» تنگش است. كتابي به اين قطوري كه اتفاقاً نثر ثقيلي هم دارد شايد مشكلترين گزينهي شما براي مطالعه باشد. دربارهي اينكه اين كتاب دقيقاً چگونه است، نميتوان كاملاً مطمئن بود. از طرفي ميتوان بعد شيطاني آن را ضروري و لازم دانست، چراكه بخش بزرگي از كتاب را به خود اختصاص ميدهد و كتاب، پيش روي، پيچيدگي و بار خود را مديون آن است؛ از طرفي ديگر اين موضوع سبب شده تا جلو رفتن در آن بسيار طاقتفرسا باشد و اگر در به پايان رساندنش مصمم نباشيد، ممكن است در همان صد صفحهي اول كتاب را ببنديد و بگذاريد سر جايش.
رمان داستان خانوادهي كارامازوف، و بهطور خاص داستان پدر خانواده و سه پسرش را روايت ميكند ( و همينطور پسر چهارم كه نامشروع است، البته بهطور پنهاني. اين مسئله تنها يك گمان است و هرگز ثابت نشده). دزدي از پدر خانواده، فيودور كارامازوف، و قتل او اصليترين محرك براي شروع ماجرا است. سير اصلي داستان بسيار ساده است و بسيار آرام روشن ميشود. داستان اصلي لايههايي از داستانهاي ديگر را در برميگيرد كه با پيش رفتن داستان هركدام به نحوي راهشان را به داستان اصلي باز ميكنند.
شيوهي داستانگويي داستايوفسكي اينگونه است كه او بيشتر بر تعاملات كوچك و هرروزه ميان شخصيتها، كه كم هم نيستند و بهموازات هم پيش ميروند، تمركز ميكند. بسياري از اين ماجراها در يك نقطهي طلاقي به هم ميرسند و اتفاقات غيرمنتظرهاي را رقم ميزنند.داستايوفسكي شخصيتها را با معاني و عبارات زيركانه پرداخته است. عموماً ميتوان باشخصيتها همزادپنداري كرد. او رفتار شخصيتها را زماني كه تحتفشار مردد هستند توصيف ميكند و از اين موضوع بهره ميگيرد تا رفتار انسانها را در مواجهه با شرارت، انحراف و فساد شرح دهد.
شرارت اصليترين موضوع كتاب است. «جنايت و مكافات» اثر ديگري از همين نويسنده است كه ازنظر انتخاب موضوع بسيار به برادران كارامازوف شبيه است. زندگي در اواسط دههي نوزده ميلادي در روسيه چندان ساده نبود و اين موضوع را ميتوان از مطالعهي آثار ادبي آن زمان بهخوبي دريافت. تقريباً تمامي شخصيتها از لحاظ رواني در شرايط خوبي به سر نميبرند. از ديگر موضوعات كتاب ميتوان به اخلاق، رستگاري، خداپرستي و آتئيسم، معصوميت كودكان و تباهي جامعه اشاره كرد.
درمجموع، برادران كارامازوف در رده آثار اگزيستانسياليست قرار ميگيرد و رنج بشر و جنون را دستمايهي طرح سؤالاتي دربارهي اهداف وجودي بشر و راههاي دستيابي به آن قرار ميدهد. مطالعهي اين رمان مانند اين است كه شاهد رخ دادن فاجعهاي باشيم؛ فاجعه مخوف است و ميدانيم كه سرانجام خوبي نخواهد داشت، بااينحال با نهايت اشتياق و وحشت به آن مينگريم. برادران كارامازوف نيز همين است، فقط اينكه اين فاجعه بيشتر از ۲۰ ساعت زمان ميبرد تا كامل شود.