نقد كتاب «رنجهاي ورتر جوان» اثر يوهان ولفگانگ فون گوته
رنجهاي گوتهي جان از زبان ورتر
هنگاميكه اين كتاب در سال ۱۷۷۴ براي اولين بار منتشر شد، طرفداران بسياري پيدا كرد. خوانندگان اروپايي، شيفتهي بيقراريهاي هيجانانگيز «ورتر» شدند؛ ورتري كه احساسات شديد و اشتياق فراوانش، سرانجام او را به نابودي كشاند. شيفتگي مردم نسبت به اين اثر گوته تا جايي پيش رفت كه حتي به تقليد از شخصيتهاي داستان، لباس ميپوشيدند و كار بدان جا رسيد كه شخصي با نسخهاي از كتاب در جيبش، دست به خودكشي زد. اين رمان مهيج سبب برانگيختهشدن حس انزوا، وسواس و احساسات دروني پيچيده ميان مردم شد.
براي گوته اما اولين رمانش در حقيقت تلاشي بود براي فرار از خود؛ فرار از بخشي كه جوان، سردرگم و آشفته بود. او اين نگارش غيرمستقيم از زندگي خود را، راهي براي پاكسازي نفس ميپنداشت.
شروع كتاب از جايي است كه ورتر جوان به دنبال راهي براي رهايي از عشق و گرفتاريهايش به روستايي رفته و انزوا پيشه ميكند؛ در بهشت خودساخته مشغول به زندگي ميشود تا اينكه عشق و دلباختگي به شارلوت، زندگي او را دگرگون ميسازد. شارلوت باوجوداينكه به شخصي ديگر وعدهي ازدواج داده است، نميتواند عواطف او را ناديده بگيرد و اين رمان سرانجام نمايي از رنجهاي ورتر جوان ميشود. ورتر در تلاش است تا از احساساتش نسبت به شارلوت بكاهد اما درنهايت به خود ميقبولاند كه نابودياش تنها راه باقيمانده براي اين مصيبت است.
باوجود غضب و عشق ورتر و همينطور تفكر هملتگونه نسبت به طبيعت و مذهب ميتوان حدس زد شاهكار بعدي گوته، نمايشنامهي فاوست، چه موضوعي را در بر ميگيرد.
اگرچه گوته بخش قابلتوجهي از موفقيت خود در داستاننويسي را مديون خاطرات تلخ جواني و عشق يكطرفهاش است، اما نامههاي ورتر پر است از توصيفهاي ناخوشايند از عشق «حقيقي» گوته، شارلوت باف و شوهرش. تجسم گوته از شخصيتي كه درواقع خود دوم او است، تركيبي از تحسين و تحقير ميباشد. دريكي از جديدترين ترجمههاي كتاب، به طرز ماهرانهاي توجه خواننده به عناصري از داستان جلب ميشود كه نشاندهندهي نفرت گوته از خودش است. با خواندن اين اثر درمييابيم كه گوته بهشدت خواستار اين بوده تا موضوعي را به دست فراموشي بسپارد؛ بخشي از خودش و يا بهتر بگوييم: «رنجهاي ورتر جوان» را.
اين كتاب با ترجمههاي زير در كتابفروشي كاواك موجود ميباشد:
رنج هاي ورتر جوان | ترجمهي سعيد فيروزآبادي | انتشارات جامي
رنجهاي ورتر جوان | ترجمهي محمود حدادي | نشر ماهي
رنجهاي ورتر جوان | ترجمهي حميد عنايت | انتشارات دنياي كتاب